متن های زیبا | ||
|
لینک دوستان
|
باید دوباره چلّه نشین سحر شوم باراهیان خطّه ی نور همسفر شوم مثل کبوتری که شده از قفس رها پر می زنم به مقصد خاکریز جبهه ها
حال و هوای سرخ مناطق چه دیدنی ست داستان سبزه زار نگاهش شنیدنی ست
وقتش شده مسافر خاک جنون شوم از راه دور زائر خاک جنون شوم
آمد دوباره باز - به یادم - دم غروب خاک شلمچه - گریه ی نم نم - دم غروب ... بالطفشان همانکه بخواهند ... می شوم چیزی شبیه پاکی اروند می شوم
دارد همیشه حال و هوای طلاییه هرکس که رفته کرببلای طلاییه
هر عاشقی که بر در " دارالیقین " رسید تا آسمان خاکی " فتح المبین " رسید
فکّه ضریح دوم گودال کربلاست معراج آسمانی راویّ جبهه هاست
در سایه سار چادر بنتُ النّبی نشست هرکس شهید خاک غریب دوکوهه است مجنون شکسته قامت و دلخون عبور کرد وقتی که از جزیره ی مجنون عبور کرد تن های بی سری که همه زیر تانک ماند از ماتم هویزه دل خسته روضه خواند بایک سبد شکوفه ی احساس می رسیم وقتی به دشت روشن عباس می رسیم
اینها تمام گوشه ای از راز عاشقی ست در هر قدم بهانه ی پرواز عاشقی ست
گفتم همیشه حرف دلم را منَ الأزل ... گاهی میان مثنوی و گاه در غزل
وقتی که مشهدالشّهداء می رود دلم بی اختیار کرببلا می رود دلم
خاکش مرا به عرش خداوند می بَرَد آری فقط به سمت خدا ... می رود دلم
هرکس که رفته حرف مرا درک می کند دست خودم که نیست "کجا؟؟" می رود دلم
باآرزوی فیض شهادت ... در این مسیر تااوج آسمان دعا می رود دلم
باذکر آسمانی " یاثامن الحجج " از جبهه تا بهشت رضا می رود دلم
ما خوشه چین مزرعه ی سبز گندمیم ما ریزه خوار سفره ی آقای هشتمیم
چشمان ما به امر امیر ولایت است در انتظار برگ برات شهادت است ---------------------------------------------------
اسماعیل شبرنگ
نظرات شما عزیزان:
سلام مهناز خانم
.gif){kind=small} خوبی عزیزم؟ ایشالله که مثل من دچار فراموشی زود رس نشده باشی! اخه یادمه دیشب امدم وبتون و دیدم دو سه تا مطلب جدیدو !حتی یادمه نظر هم دادم، ولی انگار نداده بودم! چون الان که فقط نظر قبلیم هست! راستی حق با شماست! شهاب جان متوجه نشده بودن برای کدوم مطلب پیام گذاشتین بعد فکرده بودن برای منه!خخب شما ازاین جور پیامها معمولا نمیذاشتید .gif){kind=small} منم الان که توضیح دادین فهمیدم! شرمنده ابجی گلم، خیلی به یادتم، ولی فرصتم خیلی کمه. ولی هر سری که شهاب می گن شما یا خانوم مطلب جدید نوشتین حتما می آیم می خونم. عزیزم خیلی دوستت دارم.مراقب خودت و مهربونیات باش.خدا نگهدار پاسخ: سلام عزیزم. آخی! عیب نداره! پیش میاد خب! چجور پیامی؟! مگه پیامم بد بود؟! خب از تعریفی که آقا شهاب کردن، حس کردم اون بچه فقط دلش یه نفر و میخواسته که درکش کنه! و ... انگار کسی نبوده! درصورتی که کار اول یه معلم به نظر من درک رفتار دانش آموزشه! معلما باید بهترین مشاور باشن! شما هروقت تشریف بیارید من خوشحال میشم! ممنون از لطف تون! خدا پشت و پناهتون باشه.... نرگس
 ساعت19:28---6 آذر 1393
سلام مهناز جان.خوبی خواهری؟
عزیزم سالروز شهادت حضرت رقیه رو تسلیت میگم خدمتت .gif){kind=small} .gif){kind=small} خانمی شما برای من پیام گذاشته بودین؟اخه دیشب شهاب گفتن دوستان برام پیام کذاشتن ولی نشد کامل توضیح بده، حالا هرچی نگاه می کنم پیام شخصی نمی بینم. شاید هم حذف کرده اشتباها. الانم که رفته برای روضه فردا یه چیزایی از خونه مادرش بیاره، نیست که بپرسم. حالا اول ازت ممنونم که به یادم بودی. .gif){kind=small} بعد هم اگر امری داشتید دوباره بفزمایید لطفا. ممنون پاسخ: سلام عزیزم. منم این ایام رو به شما تسلیت میگم! نه عزیزم! من براتون پیام خصوصی نذاشتم! یعنی چون اتفاقات پیش اومده شخصی بود، دوست نداشتم دخالت کنم! همون یه دونه پیام بود که با خاطره ای که آقا شهاب از دانش آموزشون تعریف کردن، یاد اون متن افتادم! من همیشه یادتون هستم! اما شما خییییللللی کم پیدایید! دیگه پیش ما نمیاید!!!!؟؟ امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید... kh
ساعت14:23---6 آذر 1393
من خرابم ز غم يار خراباتي خويش مي زند غمزه او ناوك غم بر دل ريش
گرچليپاي سرزلف زهم بگشايند بس مسلمان كه شود فتنه آن كافركيش با تو پيوستم و از غير تو ببريد دلم آشناي تو ندارد سر بيگانه خويش به عنايت نظري كن كه من دلشده را نرود بي مدد لطف تو كاري از پيش آخر اي پادشه ملك و ملاحت چه شود كه لب لعل تو ريزد نمكي بر دل ريش خرمن صبر من سوخته دل داد به باد چشم مست تو كه بگشاد كمين از پس و پيش حافظ از نوش لب لعل تو كامي كي يافت كه نزد بر دل ريشش دو هزاران سرنيش پرسش حافظ دل سوخته كن بهر خدا نيست از شاه عجب گر بنوازد درويش پاسخ: ممنونم خانم جونم.... شهاب الدین
ساعت23:56---5 آذر 1393
وصیت نامه ای برای میثم بابا
بسم الله الرحمن الرحیم خدمت میثم کوچولو سلام عرض می کنم و از خدا می خواهم که تو یادگارم را زیر سایه خود حفظ کند و خود او نگهدار تو باشد. بله میثم جان! بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین(ع) را با تمام گوشت و پوستش حس کند. بابا رفت تا شاید بوی خون حسین(ع) به مشامش برسد. بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین(ع) بوسه بزند . بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را بر روی تمام دلهایی که هوای کربلا دارند باز بکند . بابا رفت تا شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد اما این را بدان که همه چیز ناپایدار است چه برای تو و چه برای من. تنها چیزی که باقی می ماند و قابل اتکاء است خداست. میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به دنیا آمدی یکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو است بابا پهلوت نباشده اما هیچ عیبی ندارد خدای بابا که تو را دوست دارد که است پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکر کن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت. خداحافظ 14/2/1361- ورامینی وصیت نامه شهید حاج عباس محمد ورامینی،قائم مقام فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله **** سلام،مطلب بسیار زیبایی بود. ممنون شبتون به خیر پاسخ: سلام. ممنون بابت متن زیبایی که ارسال کردید. |
درباره وبلاگ  به وبلاگ من خوش آمدید |
| [قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] | ||
تبادل
لینک هوشمند
