قالب وبلاگ

متن های زیبا
 
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان متن های زیبا و آدرس sefidbarfi10.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خلاصه اي از سخنراني حجت الاسلام عليرضا پناهيان در مسجد دانشگاه تهران با موضوع «هويت يک عبد»


بهترين راه تربيت،کنترل نفس، و رسيدن به معنويات، پاسخ به اين سؤال است: «من کي هستم؟»

* بهترين راه تربيت، کنترل نفس، عبادت و رسيدن به معنويات پاسخ دادن به اين سؤال است که «من کي‌ هستم؟» اگر آدم اين را بفهمد، ريشۀ معاصي سوزانده مي‌شود. اگر بدانيم کي هستيم، توقعات ما معلوم مي‌شود و بر اساس آن توقعات، آرزوها و خواسته‌هاي ما تنظيم خواهد شد. آدم با درک هويت خودش مي‌تواند توقعات خود را تنظيم کند. اما اگر کسي تلقي غلطي از خودش داشته باشد، فکر مي‌کند براي خودش شاهزاده‌اي است، لذا خودش را خيلي دست بالا مي‌گيرد. طبيعتاً چنين کسي عبد بودن خود را درک نکرده است و براي خودش سلطنتي قائل است. خداوند مي‌فرمايد وقتي اين افراد در عذاب جهنم قرار مي‌گيرند به آنها گفته مي‌شود: (عذاب را) بچش که تو همان نازپروردۀ گردن‏کشى هستي! «ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْکَرِيم»(دخان/49)

* خداوند در قرآن کريم نه تنها هويت ما را به عنوان يک عبد به اطلاع ما مي‌رساند، بلکه اين هويت را به «باور» ما مي‌رساند. اصلاً تمام قرآن براي اين است که ما باور کنيم که عبد هستيم. فرآيند باور کردن خيلي مهم و خيلي سخت است و قرآن اين کار را براي ما ساده کرده است. قرآن فقط به ما اطلاع و آگاهي نمي‌دهد، بلکه باور مي‌دهد.

اگر به فطرت خود مراجعه کنيم، به ما خواهد گفت: «تو عبد هستي»/ حقيقت وجود ما، انسان نيست، عبد است

* اگر بگوييم: «ما انسان هستيم» باز هم به حقيقت وجود خودمان اشاره نکرده‌ايم. حقيقت وجود ما عبارتست از «عبد»؛ ما عبد هستيم و هميشه هم عبد خواهيم بود. حتي رسول خداوند که در اوج قرار دارد، باز هم عبد خداوند است و ما هر روز و در هر نمازي به اين حقيقت شهادت مي‌دهيم: «اشهد ان محمداً عبده و رسوله» اگر به فطرت خودمان مراجعه کنيم، به ما مي‌گويد که «تو عبد هستي!» چون عبد بودن فطري است. کسي که به عمق فطرت خودش نگاه کند، تصوري غير از عبد بدون نخواهد داشت: «وَ ما لِي لا أَعْبُدُ الَّذي فَطَرَني‏ وَ إِلَيهِ تُرْجَعُون؛ و چرا من آفريننده خود را نپرستم در صورتى که بازگشت شما به سوى او است»(يس/22)

* بايد اين عبد بودن را براي خودمان جابياندازيم. دليل اينکه بعضي‌ها با سختي‌هاي زندگي مشکل دارند اين است که هنوز درک نکرده‌اند که عبد هستند؛ اينها اگر در مورد خودشان تلقي عبد بودن داشتند، مي‌فهميدند که مولاي آنها(خدا) خواسته است که آنها در چنين شرايطي باشند، ولذا خيلي راحت شرايطي را که خدا برايشان درنظر گرفته است، مي‌پذيرفتند.


سياست‌مداري که عبد نباشد، يا دچار خطا مي‌شود يا خيانت

* سياست‌مداراني که عبد نيستند و حقيقت عبد بودن خود را درک نکرده‌اند، يا دچار خطا خواهند شد و يا اينکه خيانت مي‌کنند. امام خميني(ره) فرموده‌اند: کسي که دوست دارد براي خدا کار کند، اگر کس ديگري کار را انجام دهد بايد همان‌قدر خوشحال شود که اگر خودش آن کار را انجام داده بود، خوشحال مي‌شد..

* اگر سياست‌مداري عبد خدا نباشد، مي‌گويد: «نه! حتماً بايد خودم اين کار را انجام دهم!» نتيجۀ چنين روحيه‌اي هم اين خواهد شد که بر سر اينکه چه کسي اين کار را انجام دهد، دعوا مي‌شود! يعني بر سر اينکه چه کسي رأي بياورد دعوا مي‌شود.

* انسان‌ها ذاتاً دوست دارند به جايي يا گروهي وابسته باشند؛ يعني غير از خانواده و همسر دوست دارند به يک دسته‌ يا گروهي تعلق داشته باشند. حتي کساني که به آزاد بودن و رها بودن از هر چيزي، معتقد هستند باز هم اگر دقت کنيم مي‌بينيم که بالاخره دوست دارند عضو يک دسته يا گروهي باشند. وجود چنين روحيه‌اي در بين ابناء بشر، به خاطر اين است که ما اساساً «عبد» آفريده شده‌ايم. نمي‌شود که انسان کسي را نپرستد و به کسي يا جايي وابستگي و تعلق خاطر نداشته باشد.


انسان خيلي راحت عبد غير خدا مي‌شود / اگر سخن کسي را بپذيريم، به نوعي عبد او شده‌ايم

* عبد بودن فقط به معناي پرستش چيزي نيست، حتي کسي که چيزي را مي‌پسندد و به آن تعلق خاطر دارد، عبد آن شده است. ممکن است کسي بگويد؛ «من آن چيز را نمي‌پرستم، فقط آن را پسنديده‌ام و دوستش دارم!» همين کافي است. پس عبد بودن خيلي ارزان است و انسان خيلي راحت عبد مي‌شود. عبد بودن فقط اين نيست که به کسي يا چيزي سجده کنيم. حتي اگر ما به سخن کسي گوش کنيم، به نوعي عبد او شده‌ايم، حال اگر او از خدا سخن گويد، در واقع خدا را عبادت کرده‌ايم و اگر از شيطان سخن گويد، در واقع شيطان را عبادت کرده‌ايم. اين فرمايش امام باقر(ع) است که مي‌فرمايد: «مَنْ‏ أَصْغَى إِلَى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَه ُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ يؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ يؤَدِّي عَنِ الشَّيطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيطَان‏»(کافي/6/434)‏

* «عبد بودن» از يک تواضع، فروتني و افتاده‌حالي شروع مي‌شود تا وابستگي‌هاي عميق‌تر. جلوي هر کسي حالت افتادگي داشته باشي، در واقع عبد او شده‌اي. همين که پاي فيلم کسي يا پاي صحبت کسي مي‌نشينيم، آن تواضع ما در استماع کلمات او و آمادگي ما در پذيرش کلمات او مي‌شود عبادت و اگر او از غير خدا حرف بزند مي‌شود عبادت طاغوت.


اگر عبد خدا نشويم، حتماً عبد غير خدا خواهيم شد

* بر اساس قرآن، در تاريخ حيات بشر سابقه ندارد کسي، کسي را نپرستد و عبد کسي نباشد. انسان اگر عبد خدا نشد، حتماً عبد غير خدا مي‌شود. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»(نحل/36) به گزارش قرآن اصلاً «نپرستيدن» در حيات بشر نبوده است، يا خدا پرستيده شده است يا غير خدا. اگر هم پرستش غير خدا به صورت وابستگي به بت‌ها و غير آن جلوه نکرده باشد، نام هواپرستي به خود گرفته است «أَ فَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه» (جاثيه/23) اگر هوا و هوس را دوست داشته باشيم، عبدِ آن خواهيم شد.
بايد از خودمان بپرسيم: ما عبد چه کسي هستيم؟

* انسان اساساً براي بندگي خلق شده است. انسان طوري آفريده شده است که به طور خودکار، عبد مي‌شود. بندگي کردن در ذات ما قرار دارد، چون: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيعْبُدُون»(ذاريات/56) ظاهر انسان را نگاه نکنيد که سرکشي مي‌کند و اصطلاحاً شاخ و شانه مي‌کشد، رهايش کني بالاخره کسي را خواهد پرستيد. انسان به طور خودکار به کسي، چيزي، جايي، گروهي يا جرياني تعلق خاطر پيدا مي‌کند و بالاخره دوست دارد عبد کسي بشود. پس بايد اين سؤال جدي را از خودمان بپرسيم که ما عبدِ چه کسي هستيم؟ ذليل چه کسي هستيم؟ از چه کسي فرمان مي‌بريم؟ به چه کسي وابسته هستيم؟


***************

وسوالی که با خوندن این متن برای من پیش اومد:

ببخشید با این متن تون یه سوالی برام پیش اومد!؟
ما تو زندگی به خیلی ها علاقه داریم و خیلی ها رو دوست داریم و به قول این متن، عبد خیلی ها هستیم!
پس یعنی وقتی کسی رو دوست داریم که ما رو به خدا نزدیک تر میکنه، عیبی نداره؟؟؟!!!
مثلا گفتید وقتی به سخنان کسی گوش میدیم، عبدش هستیم! خب ما به حرف های خیلی از حجت الاسلام ها گوش میدیم! یا مثلا تو احکام دینی مرجع تقلید داریم! یا خیلی چیزهای دیگه!
یعنی این چیزا که باعث میشه ما خدا رو بیشتر عبادت کنیم، مشکلی نداره؟؟؟!!!
فقط اونایی که ما رو از خدا دور میکنه، اشتباه است دیگه؟؟؟!!!


وپاسخ آقا شهاب:

بله همینطوره که شما میفرمایید.البته اینم در نظر داشته باشید منظور از علاقه و دو ست داشتن،دلبستگیه.به نحوی که براش حاضر باشیم از یه سری مسائل دیگه دست بکشیم و خب این علایقی که شما مثال زدید،به ذاته نیستن.یعنی به واسطه علاقه ما به خدا و در طول این علاقه است که ما به هر کسی که نشانی از دوست داره علاقه مند میشیم.


***************

 

با تشکر از آقا شهاب محترم و نرگس خانم عزیز که وقت گذاشتن و زحمت کشیدن و این متن زیبا را ارسال کردن!


من متن کامل رو چون طولانی بود در ادامه مطلب گذاشتم و فقط تکه آخرش که به نظرم منظور رو میرسونه اینجا نوشتم!

دوستانی که علاقه مند هستند میتوانند ادامه مطلب را بخوانند!

فقط یه توصیه به دوستان عزیز!!!
پیشنهاد میکنم حتما متن را بخوانید! اما کم کم مطالعه کنید تا خسته نشوید!

اگر سوالی هم برایتان پیش آمد مطرح کنید تا دوستان عزیز پاسخگو باشند!

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, ] [ 23:27 ] [ مهناز ]


عنوان  :  خودشناسي
نویسنده :  سيده معصومه جوادي زاويه
كلمات كليدي  :  خودشناسي، نفس، خداشناسي، شناخت
 
  نفس در لغت به معنای جان، روح، خویشتن و خود آمده است[1] و خودشناسی به معنای اطلاع بر خود، شناختن خود و عارف به نفس خود شدن می­باشد[2]و در اصطلاح یعنی شناختن انسان از آن نظر که دارای استعدادها و نیروهایی برای تکامل انسانی می­باشد.[3]
 
خودشناسی در آیات
  نفس در قرآن کریم در موارد و تعابیر متعددی به کار رفته است. از جمله به معنای:
1.   ذات پاک حق تعالی[4]
2.   روح[5]
3.   دل ونهاد[6]
4.   به عنوان سرچشمه تمام کارها[7]
5.   عامل ظلم وستم[8]
6.   عاملی برای تحول نعمت به نقمت[9]
و ...
  اما در مورد خودشناسی در قرآن، خداوند در برخی آیات، با ذکر نشانه هایی در وجود انسان و مهم دانستن آنها، از آن جهت که شناخت آنها منجر به شناخت خود و در نتیجه پیدا کردن مسیر و راه سعادت است، اهمیت خودشناسی را بیان می­کند:
«به زودی نشانه­های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان می­دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است.»[10]
«و در وجود خود شما(نیز آیاتی است)، آیا نمی­بینید؟»[11]
 
خودشناسی در روایات
معصومین(ع)، ضمن روایات متعددی اهمیت و ارزش خودشناسی را تذکر داده و پیروان خویش را به این نکته متوجه نموده­اند که معرفت نفس، مایه پیروزی و موفقیت انسان هاست و خودناشناسی موجب سقوط و تباهی آنان است.[12]
1.   امام علی(ع) می­فرماید: به خویشتن نادان مباش. زیرا کسی که خود را نشناسد، هیچ چیز را نمی­شناسد.[13]
2.   امام علی(ع) می­فرمایند: کسی که موفق به خودشناسی شود، به بزرگترین پیروزی دست یافته است.[14]
3.   امام علی(ع) می­فرمایند: برترین خرد، خودشناسی انسان است. پس هر که خود را شاخت خردمند شد و هر که خود را نشناخت گمراه گشت.[15]
4.   هر که نفس خود را شناخت، به جهاد با آن برخاست و هر که آن را نشناخت، به حال خود رهایش کرد.[16]
 
 
ضرورت خودشناسی
  امام علی(ع) می­فرماید: دانا کسی است که قدر خود را بشناسد و در نادانی از آن همین بس که ارزش خویش را نشناسد.[17]امام علی(ع) خودشناسی را زمینه ساز انجام وظایف انسانی و نشانه خودباوری می­شمارند.[18]به همین علت خودشناسی نسبت به سایر علوم در مرحله نخست قرار دارد. زیرا اوّلاً آدمی از راه خودشناسی به دیگر شناسی دست می­یابد و دوّماً انسان واجد تمام خصائص دیگر موجودات است، لذا اگر خود را شناخت به طریق اولی دیگر موجودات را شناخته است و سوّماً با خودشناسی می­توان خدا را شناخت؛ زیرا زمانی که خودش و جهان اطرافش را شناخت به این نکته پی می­برد که جهان حتما پدیدآورنده­ای باید داشته باشد که به هیچ وجه شبیه آفریده­هایش نیست.
 
راه­های خودشناسی
  يكي از گامهای نخستين در راه اصلاح نفس و تهذيب اخلاق و پرورش ملكات والای انسانی، خودشناسی است. انسان از طريق خودشناسی به كرامت نفس و عظمت خلقت الهی و اهميت روح آدمی كه پرتویی از انوار الهی است، پی مي­برد. در اینجا برخی از راه­های خودشناسی و دست یابی به این ملکه فضیله را بیان می­کنیم:
 
1.  مطالعه:
 اولین و ساده ترین راه خودشناسی مطالعه است. انسان با مطالعه کتب مختلف همچون کتب دینی، روان شناسی، جامعه شناسی، علمی و... می­تواند به درون خود راهی برای شناخت باز کند و از استعدادها و علایق خود آگاهی پیدا کند. لذا در سایه این شناخت و کشف این استعدادها خواهد توانست مسیری را برای تکامل پیدا کند.
 
2.  شناخت گذشتگان:
امام علی(ع) در وصیت خود به امام حسن(ع) می­فرماید: گذشتگان هرگز از نگریستن به خویشتن باز نماندند، همانگونه که تو بر خویشتن می­نگری و درباره خود اندیشیدند همانگونه که تو می­اندیشی و این نگرش و اندیشه آنان را در نهایت کار وادار کرد به آنچه که شناختند عمل کنند.[19]
لذا با شناخت گذشتگان و عکس العمل آنان در مواجه با مسائل و مشکلات و... می­توان از اشتباهات آنها پند گرفت و از موفقیت­های آنها الگو برداری کرد. زیرا عمل آنها نشانه شناخت صحیح و یا غلط آنان از خود است.
 
3.  تفکر:
یکی دیگر از راه­های خودشناسی تفکر است. انسان می­تواند با تعمق و تأمل در درون خود و جستجوی اعماق وجود خود به شناختی عمیق و درونی برسد.
 
آثار خودشناسی
1.  خداشناسی:
می توان گفت مهم­ترین فایده خودشناسی، خداشناسی است. پیامبر اکرم(ص) می­فرماید: هر کس خود را شناخت، خدای خود را شناخته است.[20]زیرا خداوند هم مبدأ است و هم معاد. پس با شناخت خود که به شناخت خدا نیز منجر می­شود، هم مبدأ را شناخته و هم معاد را.[21]
 
2.   رشد و کمال انسان:
  انسان فطرتا طالب کمال است و در صورتی می­تواند رشد کند و به کمال برسد که خود را بشناسد. چون نمی­توان یک موجود مجهول و ناشناخته را رشد داد. اگر آدمی خود را بشناسد، می­تواند موانعی را که بر سر راه تحول و تکاملش قرار گرفته را بشناسد و آن­ها را از میان بردارد. در نتیجه خود را از گمراهی و نادانی نجات بخشد.[22] زیرا مقدمه هر عملی، علم به آن می­باشد و علم به کمال جز در پرتو معرفت نفس حاصل نمی­شود.
 
3.   رستگاری در آخرت:
  نجات اخروی در صورتی برای انسان حاصل می­شود که خدا را با قلبی سلیم ملاقات کند. قلبی که به دور از هر گونه کفر، شرک، نفاق و گناه باشد. انسان در صورتی مهذب نفس است و می­تواند به این کمالات دست پیدا کند، که به آن شناخت داشته باشد. پس سلامت نفس مبتنی بر تهذیب نفس و تهذیب نفس هم فرع بر شناخت آن است.[23]
 
4.   مبارزه با نفس:
در قرآن کریم آمده است که حضرت یوسف می­فرماید:
«من هرگز خودم را تبرئه نمی­کنم، که نفس(سرکش) بسیار به بدی­ها امر می­کند.»[24]
نفس اماره دشمن واقعی هر انسانی است و در مبارزه با هر دشمنی ابتدا باید دشمن و صلاح­های مبارزه و روش­های او را شناخت و سپس با او به مقابله پرداخت.[25]
 
5.   مصونیت از آلودگی:
  اگر انسان قدمی را در راه خودشناسی برداشت، آن وقت به ارزش وجودی خودش پی می­برد و می­فهمد که به جای آنکه استعدادهای ذاتی خویش را صرف گناه کند، قلبش را حریم امن الهی کند، چون اگر کسی پی به شرافت خود برد، هیچ وقت اسیر خواهش­های نفسانی خویش نمی­شود.[26]
 
6.  حفظ تعادل روحی و گرفتار نشدن به عجب:
از جمله اموری که انسان را در سیر الی الله و رسیدن به قرب الهی تهدید می­کند، از دست دادن تعادل روحی و گرفتار شدن به احوال ناشاسیتی چون عجب و تکبر است. برای حفظ تعادل روحی و نجات از حالات مذکور، عوامل گوناگونی دخیل خواهد بود که از مهم ترین آنها خودشناسی است.
 
7.  جهت دهی مثبت به میل به بقاء:
  علم و معرفت درست انسان از خود، در جهت درست میل به بقاء، نقش اساسی دارد. امام علی(ع) می­فرماید: کسی که ارزش خود را بشناسد، خویشتن را با امور فناپذیر خوار نگرداند.[27] مقصود این است که اگر انسان خودش را درست شناخت و حقیقت هستی حیات و زندگی خود را به خوبی دریافت، در این صورت است که این گرایش به بقاء، جهت صحیح خود را پیدا می­کند و در غیر اینصورت گرفتار اشتباه در مصادیق می­شود.
  اگر انسان فهمید که حقیقت او یک حقیقت غیرمادی است و زندگی­اش منحصر در زندگی مادی و دنیوی نیست، جنبه بقاء و میل به خدا و جاودانگی، جهت طبیعی و فطری خویش را پیدا می­کند و علاقه انسان متوجه زندگی ابدی او خواهد شد و متقابلا اگر گمان کرد که وجود او همین وجود مادی و زندگی او منجصر در همین زندگی دنیوی است، میل به بقاء از راه طبیعی و فطری منحرف می­شود.[28]
 
8.  شناخت دشمن داخلی:
بر اساس آموزه­های وحیانی، انسان در سیر الی الله و دست یابی به کمال، با دشمنان فراوانی مواجه است. خداوند در قرآن می­فرماید:
«اینچنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین جن و انس قرار دادیم، آنها بطور سری (و در گوشی) سخنان فریبنده و بی­اساس (برای اغفال مردم) به یکدیگر می­گفتند و اگر پروردگارت می­­خواست، چنین نمی­کردند.»[29]
به یقین اگر شیاطینی از جن و انس نسبت به انبیاء الهی وجود دارد، نسبت به پویندگان راه آنها نیز چنین است. تلاش پروردگار از طریق ارسال انبیاء و نزول کتب آسمانی و وحی بر این بوده است که انسان­ها را متوجه این دشمنان گرداند، ولی متأسفانه انسان­ها به علل مختلفی در شناسایی دشمنان و ستیز با آنان کوتاهی و غفلت ورزیده­ و به نغمه­های دشمنان پاسخی مثبت داده و به دنبال آنان گرویده­اند.
از جمله عواملی که سبب شده انسان در شناخت دشمن داخلی (شیطان نفس) دچار تزلزل و انحراف گردد، عدم معرفت نسبت به خویش بوده است. خطر این دشمن داخلی آنقدر زیاد است که امام صادق(ع) می­فرماید:
«از هوای نفس بترسید، همانگونه که از دشمنان بیم دارید؛ چرا که چیزی برای انسان دشمن­تر از پیروی از هوای نفس و آنچه بر زبان جاری می­شود، نیست.»[30]
 
9.   هدایت:
خداوند در قرآن می­فرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده­اید مراقب خود باشید اگر شما هدایت یافتید، گمراهی کسانی که گمراه شده­اند، به شما زیانی نمی­رساند.»[31]
علامه طباطبایی ذیل این آیه، بحث گسترده­ای در معرفت نفس آورده است. از سیاق آیه اینطور استفاده کرده­اند که «تأمل در نفس» راهی برای هدایت است. چون در صدر آیه تأکید دارد که خودتان را بیابید و در خود تأمل کنید. سپس می­فرماید: گمراهی آنان به شما زیانی نمی­رساند.
مفاد آیه بر حسب بیانی که ایشان فرموده­اند این است که هنگامی که در نفس خود تأمل کنید، به هدایت می­رسید و دیگر ضلالت دیگران به شما زیانی نمی­رساند.[32]بنابراین با توجه به این گفته ها روشن می­شود که وقتی انسان به خود شناسی بپردازد، از شر گمراهان و بی منطقان در امان خواهد بود و گمراهی و انحراف آن­ها تأثیری در او نخواهد داشت.
 
10.   تأمین سعادت بشر:
  خودشناسی یا معرفت نفس، زیربنای سعادت بشر در جمیع شؤون مادی و معنوی است. آدمی در پرتو خودشناسی به نیازهای درونی و برونی خویش پی می­برد و عواملی را که مایه تعالی و تکامل اوست تشخیص می­دهد.
امام علی(ع) می­فرماید: کسی که خود را نشناسد، از مسیر صحیح و نجات بخش دور می­شود و به راه جهالت و گمراهی می­گراید.[33]          
 


[1] - دهخدا،علی اکبر؛ لغت نامه، تهران، نشر وزارت ارشاد اسلامی، 1361، ص662
[2] - همان، ج21، ص846
[3] - مصباح یزدی، محمد تقی؛ خودشناسی برای خودسازی، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1388، چاپ اول، ص66
[4] - انعام:12 و 54
[5] - زمر:42 – انعام:93
[6] - آل عمران:154 –  مائده:7
[7] - فاطر:18
[8] - اعراف:23 –  بقره:57
[9] - - رعد:11
[10] - فصلت:53
[11] - ذاریات:21
[12] - فلسفی، محمدتقی؛ اخلاق از نظر همزیستی و ارزش­های انسانی، نشر معارف اسلامی، تهران، 1359، چاپ اول، ص2-6
[13] - ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ترجمه شیخی، حمیدرضا، قم، انتشارات دارالحدیث، 1377، چاپ دوم، ج8، ص3567
[14] - همان
[15] - همان
[16] - همان
[17] - دشتی، محمد؛ نهج البلاغه، قم، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمونین، پاییز1381، خطبه 103
[18] -  طاهری، ابوالقاسم؛ برگی از دفتر انسان شناسی از دیدگاه نهج البلاغه، قم، نشر مشهور، بی تا، ص184
[19] - دشتی، محمد؛ نهج البلاغه، قم، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمونین، پاییز1381، خطبه 31
[20] - مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، تهران، انتشارات اسلامیه، 1364، ج2، ص32، ح23
[21] - جوادی آملی، عبدالله؛فطرت در قرآن، قم، نشر اسراء، 1379، چاپ دوم، ص84
[22] - امام علی(ع): هر که خود را نشناخت، از راه نجات دور افتاد و در وادی گمراهی و نادانی ها قدم نهاد. ری شهری، محمد؛ همان، ص3567
[23] - اکبری، محمدرضا؛ معرفت نفس در نگاهی نو، بی جا، نشر پیام عترت، بی تا، ص14
[24] - یوسف: 53
[25] - اکبری، محمدرضا؛ پیشین، ص28
[26] - همان، ص45
[27] - ری شهری، محمد؛ پیشین، ص3569
[28] - مصباح یزدی، محمدتقی؛ اخلاق در قرآن، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1376، چاپ اول، ج2، ص154-155
[29] - انعام:112
[30] - کلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق؛ اصول کافی، ترجه مصطفوی، سید جواد، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، ج2، ص335
[31] - مائده:105
[32] - مصباح یزدی، محمدتقی؛ معارف قرآن، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1378، چاپ دوم، ص322
[33] - ری شهری، محمد؛ همان، ص3567
 


[ جمعه 27 تير 1393برچسب:, ] [ 14:26 ] [ مهناز ]

 

ضرورت خودشناسي

 

چرا اينقدر بر خود شناسي تاکيد مي شود, روح و شناخت آن چه اهميتي دارد؟

دانشجوي گرامي در پاسخ به سوال جنابعالي لازم است به بحث اهميت خود شناسي و معرفت نفس اشاره نماييم.

قبلا لازم است متذکر شويم که مقصود از خود شناسي بيشتر پرداختن به جنبه هاي روحاني و مجرد انسان است تا ابعاد مادي او؛ بنابراين مطالب ارايه شده مي تواند پاسخ مناسبي براي اين سوال شما باشد.

ضروري ترين شناخت براي انسان ، شناخت او در زمينه بينش است . آگاهي هاي بينشي خط سير اساسي انسان در زندگي را به او مي آموزد . اينكه از كجا آمده و به سوي چه مقصدي در حركت است . و اكنون بايد براي فرداي خود كه در پيش روي اواست، چه راهبردي داشته باشد.

علي (ع) در روايتي فرموده است : خداي رحمت كند كسي را كه بداند از كجا است و در كجا است و به سوي كجا است. (رحم الله من عرف من اين و في اين و الي اين). اگر بر اين سه سوال كه از مبدا، جهان و معاد است، دو سوال ديگر را نيز بيفزاييم ؛ يعني سوال از خود كه من كيستم وسوال از روش زندگي كه چگونه بايد زندگي موفقيت آميزي داشته باشم، در مجموع به پنج سوال مي رسيم كه سوالهاي اساسي ،كلي و فلسفي زندگي انسان هستند، سوالهايي كه بيان گر بينش و آگاهي او نسبت به خود، مبدا هستي، جهان و زندگي ، معاد و سرنوشت و دين هستند.

انسان در ابتداي زندگي خود در غفلت و بي خبري بسر مي برد و نياز به چيزي دارد كه او را از خواب غفلت بيدار نمايد . آگاهي هاي بينشي كه همان آگاهي هاي اساسي و فلسفي زندگي هستند، انسان را از خواب غفلت بيدار و او را در جهت رسيدن به اهداف آفرينشي و نهايي زندگي، به حركت در مي آورد.

 

خود آگاهي:

ازميان شناخت هاي اساسي و بينشي، شناخت خود يا به تعبيري انسان شناسي از موقعيت ويژه اي برخوردار است. حركت انسان در مسير تكامل و قرب به خداي از خود شناسي آغاز ميشود. انسان تا با خودش آشنا نشود و از استعداد بي نهايت و ارزش فوق العاده جوهر انساني خود آگاه نگردد ، حركت جدي و پيگيرانه اي را در جهت شكوفايي نيروهاي نهفته در خود سامان نمي دهد و خط سير درستي را در زندگي نخواهد داشت. تقريبا همه چيز از شناخت انسان و موقعيت با ارزش او در جهان هستي شروع مي شود.

اولين و پر فايده ترين دانستني براي انسان، شناخت خود است . شناختي كه بدون آن هيچ چيزي به درستي براي انسان شناختني نيست و هيچ برنامه اي مفيد فايده وموثرنمي باشد. حتي شناخت خدا، از شناخت انسان آغاز مي شود.

به طور كلي انسان را دو گونه شناخت است .شناخت درون و شناخت بيرون .

براي شناخت بيرون از شناخت درون بايد آغاز نمود. بدون شناخت درون، شناخت بيرون چندان حقيقي و موثر نيست.

مشكل دنياي امروز اين است كه قبل از شناختن جهان با عظمت درون انسان، به شناخت جهان بيرون پرداخت و با تلاش فراوان تمدن با عظمتي را نيز بنا نهاد، ولي بدين خاطر كه انسان شناسي اش ضعيف است اين تمدن با هويت حقيقي انسان هماهنگي لازم ندارد .

و قبل از اينكه بر نفس خويش مسلط شود، تمام توان خويش را براي تسلط بر جهان بيروني صرف نمود و دليل درستي هم براي اين كارش نداشت و هر چه در اين راه پيش رفت از خودش بيشتر دور شد، فاصله گرفت و كم كم به كلي گم شد وبه مرض خود فراموشي دچار شد.

تمام بي هويتي انسان امروزي، نتيجه همين انحرافي است كه در شناخت پيدا كرد.

در عوض اينكه ابتدا خودش را بشناسد كه كيست، رفت سراغ جهان كه چيست .انسان امروزي حتي كره ماه و خورشيد را بهتر از خودش مي شناسد.

خود شناسي اگر درست انجام شود ، انسان در مسير درست زندگي قرار مي گيرد و در صورتي كه ناصحيح باشد ، راه انسان جهت انحرافي به خود مي گيرد و از مسير حقيقي زندگي خارج مي شود.

همه چيز به تعريف انسان بستگي دارد . بايد ببينيم انسان چگونه تعريف مي شود. اگر انسان به صورت يك شيئ مادي و طبيعي تعريف شود ، اگر بگوييم انسان يعني حيوان سخن گو ، زندگي او نيز به صورت يك زندگي طبيعي و حيواني تعريف خواهد شد و ما در اين نوع زندگي چيزي فراتر از طبيعت و پرورش نيروهاي طبيعي و حيواني نخواهيم داشت، ولي اگر انسان به عنوان يك موجود فرا طبيعي و مجرد تعريف شود، آنوقت همه چيز به گونه اي ديگر شكل خواهد گرفت و زندگي او رنگ ديگري پيدا خواهد كرد. در اين نوع زندگي علاوه بر طبيعت، بحث تجرد و معنويت نيزمطرح خواهد بود و تكامل انسان نيز در قرب به خدا و هستي تعريف خواهد شد.

اهميت خودشناسى ( معرفت نفس) به سبب نتايج آن است، به عبارت ديگر اهميت خودشناسى به سبب نقشى است كه خودشناسى در تحقق كمال انسان دارد، به صورت كلان، فرهنگ و تمدن هر ملتي از نوع نگاه او به انسان تاثير مي پذيرد. در صورتي كه بشر در خود شناسي و انسان شناسي دچار انحراف شود و از شناخت حقيقت خود باز ماند، در ساخت و ساز فرهنگي و تمدن جامعه خويش نيز دچار انحراف و سردر گمي خواهد شد.

در كتاب «اعجاز روانكاوى‏» نوشته «كارل منينگر» چنين آمده است: «خود آگاهى عبارت از اين است كه هم از قواى مثبت و مهر انگيز نهاد خود آگاهى داشته باشيم و هم از نيروهاى منفى كه موجب نابودى ما مى‏گردد و ما را به خاك سياه مى‏افكند; نديده گرفتن قواى منفى يا خوددارى از اشاره به وجود آنها در خودمان يا ديگران، پايه‏هاى زندگى را متزلزل مى‏كند.» (اعجاز روانكاوى، صفحه‏6 )

در كتاب «انسان موجود ناشناخته‏» جمله‏اى آمده است كه شاهد خوبى براى بحث ما است; مى‏گويد: «بدبختانه در تمدن صنعتى شناخت انسان مورد توجه قرار نگرفته است، و برنامه زندگى بر وفق ساختمان طبيعى و فطرى پايه‏گذارى نشده است; لذا با همه درخشندگى موجب رستگارى نشده است; پيشرفت علم به دنبال هيچ طرحى صورت نگرفت و (تقريبا) اتفاقى بود ... اگر «گاليله‏» و «نيوتن‏» و «لاووازيه‏»، نيروى فكرى خود را صرف مطالعه روى جسم و روان آدمى كرده بودند، شايد نماى دنياى، امروز فرقهاى زيادى با آنچه امروز است مى‏داشت.» (انسان موجود ناشناخته، صفحه 22 )

و به خاطر اين امور است كه خداوند يكى از مجازاتهاى هوسبازان متمرد را خودفراموشى قرار داده و به مسلمانان هشدار مى‏دهد كه: «و لاتكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون; همچون كسانى كه خدا را فراموش كردند و خداوند به سبب آن، آنها را به خودفراموشى گرفتار ساخت، نباشيد! و آنها فاسقان (حقيقى) و گنهكارانند.» (سوره حشر، آيه‏19 )

 

ضرورت شناخت هويت انساني:

گقته شد كه انسان و هويت انساني، اولين و ضروري ترين موضوع شناختني براي انسان است . دليل ضرورت آن با توجه به مطالب زير كاملا آشكار مي شود.

اول. به لحاظ تكويني انسان موضوع و هدف آفرينش است و در واقع همه چيزدر آفرينش براي او برنامه ريزي شده است.

دوم. به لحاظ تشريعي نيز تمام برنامه هاي ديني براي انسان تنظيم شده است. همه انبيا براي هدايت ، تربيت و ساختن انسان مبعوث شده اند واز اين جهت نيز، انسان موضوع اينگونه برنامه ها است.

سوم. موضوع تمامي علوم و معارف، چه الاهي و چه بشري ،انسان است . برخي از علوم اصولا انساني اند و موضوعشان انسان است و برخي ديگر، گر چه موضوعشان رياضيات و يا طبيعيات است، ولي در نهايت براي خدمت به انسان و حل مشكلات و رفع نيازهاي او پديد آمده اند.

چهارم. هدف تمام برنامه ريزي هاي اجتماعي، ازقبيل تشكيل حكومت و قواي سه گانه و سازمان ها و نهادهاي كشوري و لشكري همه براي انسان است . همه كوشش هاي آدمي در بخش صنعت و كشاورزي و ساير ارگانهاي خدماتي و غيره نيز براي رفاه حال انسان بوجود آمده است .

پنجم. در بخش معارف ، معرفت خداي از معرفت انسان آغاز مي شود و به تعبيري خود شناسي، انسان را به شناخت خداي رهنمون مي گردد . در روايات فراواني از معصومين آمده است: كسي كه خودش را بشناسد ، به معرفت رّبش نايل مي شود.( من عرف نفسه، فقد عرف ربه) بنابراين ، خدا شناسي نيز فرع بر خود شناسي است و تا كسي خود را نشناسد به اين مهم دست نيابد.

ششم. در بخش خود سازي فردي نيز اگر كسي بخواهد خويشتن را به صورت انساني لايق و كارآمد بسازد و انسان كامل شدن را در خويش تمرين نما يد . در ابتدا چاره اي جز اين ندارد كه خود را به شايستگي بشناسد. خودشناسي پيش درآمد و اولين مرحله ورود به خود سازي است و بدون آن هيچ برنامه اي در زندگي فردي و اجتماعي انسان موفق آميز نخواهد بود .

هفتم. براي ساختن فرهنگ و تمدن نيز شناخت انسان ضروري است . اگر ملتي و امتي تصميم بگيرند، تمدني انساني بنا نهند كه كاملا هماهنگ با روحيات انسان باشد، فرهنگي كه به تعالي و رشد انسان كمك كند وتمدني كه نشانگر عظمت و همت عالي انسان باشد ، چاره اي جز اين ندارد كه ابتدا هويت حقيقي انسان را مورد شناسايي و تعريف قرار دهد.

هشتم. اهل اخلاق و سلوك همگي بر اين اتفاق نظر دارند كه قدم اول در سلوك و خود سازي يقظه است. تا انسان در خواب غفلت بسر مي برد، در جهت كمال و سعادت خود حركتي نخواهد كرد، اهميت خود شناسي بدان خاطر است كه قسمت بزرگي از اين بيداري كه يقظه ناميده مي شود، در گرو خود شناسي است ، انسان هنگامي كه خويش را مي شناسد ، به استعداد بي نهايت خود پي مي برد ، جايگاه خويش را در هستي پيدا مي كند و به اهميت هويت انساني پي مي برد، از خواب غفلت بيدار مي گردد و حاضر مي شود براي رسيدن به آنچه مي تواند باشد، از خواسته هاي نفساني بگذرد و رياضت و سختي عبوديت را تحمل كند.

نتيجه: تمامي برنامه هاي زندگي فردي و اجتماعي انسان به طور اصولي بايد از خودشناسي و انسان شناسي آغاز شود و تا انسان شناخته نشود ، هيچ گونه برنامه ريزي موفق و نتيجه بخش نخواهد بود.

نكته: با توجه به اين نكته بسيار مهم است كه مي توانيم دريابيم، چرا فرهنگ غرب به سوي ابتذال و پوچگرايي رفته و از هويت انساني خالي شده است . پس از رنسانس و در عصر روشنگري، بعد از اينكه انسان غربي نسبت به معارف ديني و همچنين معارف عقلي بد گمان شد و دچار شك گرايي گرديد، به علم و دانش حسي و تجربي روي آورد و در اين جهت با تمام قوا و در حد علم زدگي و بي توجهي به معارف الهي به پيش رفت .

مشكل غربي ها علاوه بر علم زدگي و بي توجهي به ساير معارفي كه هر يك مي توانست به انسان در جهت هر چه بهتر و متعادل تر كردن زندگي كمك نمايد، اين بود كه تاخت و تاز در عرصه علم و تجربه را قبل از شناخت عميق خود آغاز نمود و همين موضوع باعث شد كه آنها فرهنگ و تمدني را بنا نهادند كه بي هدف ، پوچ گرا و نا هماهنگ با فطرت و جنبه هاي انساني انسان است.

 

ضرورت خود شناسي در روايات

امام كاظم(ع) مى فرمايد: لازم ترين علم براى تو آن است كه تو را به اصلاح قلبت آگاه كند و فساد آن را ظاهر نمايد.

نقطه شروع در تحصيل معارف الهى, خودشناسى است. انسان بايد حقيقت خود را كه همان گوهر ربانى اوست و از آن به (من) و روح و حقيقت انسانى ياد مى شود, شناسايى كند, چرا كه تسامح در اين امر, زيانكارى است.

دانش نفست نه علم سرسرى است گر به حق دانا شوى دانى كه چيست

در آموزه هاي اسلامي، بحث خود شناسي بسيار مورد تاكيد قرار گرفته و معرفت نفس به عنوان نافع ترين شناخت هاي انسان وسر آغازي براي سير و حركت او به سوي خدا شناسي و قرب به ذات هستي، مطرح شده است. در اين باره روايات فراواني وجود دارد كه به پاره اي از آنها اشاره مي شود.

1- در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مى‏خوانيم: (نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفة النفس) كسى كه خود را بشناسد، به سعادت و رستگارى بزرگ نايل شده است!» (غرر الحكم، حديث، 9965)

2- و در نقطه مقابل آن چنين مى‏فرمايد: (من لم يعرف نفسه بعد عن سبيل النجاة وخبط فى الضلال و الجهالات) كسى كه خود را نشناسد، از طريق نجات دور مى‏شود و در گمراهى و جهل گرفتار مى‏آيد!» (غرر الحكم، حديث، 9034)

3- در تعبير ديگرى از همان امام همام آمده است: (العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن كل ما يبعدها) عارف حقيقى كسى است كه خود را بشناسد، و (از قيد و بند اسارت) آزاد سازد، و آن را از هر چيز كه او را از سعادت دور مى‏سازد پاك و پاكيزه كند! (غرر الحكم، طبق الميزان، جلد6، صفحه‏173).

از اين تعبير بخوبى استفاده مى‏شود كه معرفت نفس (خودشناسى) سبب آزادى از قيد و بند اسارتها و پاكسازى از رذائل اخلاقى است.

4- باز حديث ديگرى از همان پيشواى بزرگ عليه السلام مى‏خوانيم: (اكثر الناس معرفة لنفسه اخوفهم لربه) كسى كه بيش از همه خود را بشناسد، بيش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت!» (غرر الحكم، حديث، ‏3126)

از اين حديث نيز رابطه نزديكى ميان احساس مسؤوليت و خوف پروردگار كه سرچشمه تهذيب نفس است‏با خودشناسى استفاده مى‏شود.

5- در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: (من عرف نفسه جاهدها) و من جهل نفسه اهملها; كسى كه خود را بشناسد، به جهاد با نفس بر مى‏خيزد و كسى كه خود را نشناسد آن را رها مى‏سازد!» تفسير الميزان (طبق نقل ميزان الحكمه، جلد3، ماده معرفت، صفحه 1881.)

مطابق اين حديث پايه اصلى جهاد با نفس كه طبق صريح روايات جهاد اكبر ناميده شده، خود شناسى است.

6- در نهج‏البلاغه در كلمات قصار، از همان بزرگوار آمده است: (من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته) كسى كه (در سايه خود شناسى) براى خود، كرامت و شخصيت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بى مقدار خواهد بود(و به آسانى تسليم هوى و هوس نمى‏شود)!» (نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه، ‏409)

7- همان‏گونه كه خودشناسى پايه مهم تهذيب نفس و تكامل در جنبه‏هاى اخلاقى و مسائل ديگر است، جاهل بودن به قدر خويش، سبب بيگانگى از همه چيز و دورى از خدا مى‏گردد; لذا در حديث ديگرى از امام دهم، امام هادى عليه السلام مى‏خوانيم: (من هانت عليه نفسه فلا تامن شره) كسى كه نزد خود قدر و قيمتى ندارد، از شر او ايمن نباش!» (تحف العقول، كلمات قصار امام هادى(ع)

از مضمون آنچه در اين بحث آمد، به روشنى مى‏توان استفاده كرد،كه يكى از پايه‏هاى اصلى پرورش فضائل اخلاقى و تكامل معنوى، خودشناسى و معرفة‏النفس است، و تا انسان اين مرحله دشوار و اين گردنه صعب‏العبور را پشت‏سر نگذارد، به هيچ يك از مقامات معنوى نايل نخواهد شد; به همين دليل، علماى بزرگ اخلاق تاكيد و اصرار زيادى بر اين دارند كه رهروان اين راه بايد به خود شناسى پردازند، و از اين امر حياتى غافل نشوند.


[ جمعه 27 تير 1393برچسب:, ] [ 14:21 ] [ مهناز ]

انسان در جهان بينی اسلامی داستانی شگفت دارد .
انسان اسلام تنها يك‏ حيوان مستقيم القامه كه ناخنی پهن دارد و با دو پا راه می‏رود و سخن‏ می‏گويد نيست ، اين موجود از نظر قرآن ژرف‏تر و مرموزتر از اين است كه‏ بتوان آن را با اين چند كلمه تعريف كرد
قرآن انسان را مدحها و ستايشها كرده و هم مذمتها و نكوهشها نموده است‏ . عالی‏ترين مدحها و بزرگترين مذمتهای قرآن درباره‏ء انسان است ، او را از آسمان و زمين و از فرشته برتر و در همان حال از ديو و جار پايان پست‏تر شمرده است . از نظر قرآن انسان موجودی است كه توانايی دارد جهان را مسخر خويش سازد و فرشتگان را به خدمت خويش بگمارد ، و هم می‏تواند به‏ " اسفل سافلين " سقوط كند . اين خود انسان است كه بايد در باره‏ء خود تصميم بگيرد و سرنوشت نهايی خويش را تعيين نمايد
سخن خويش را از ستايشهای انسان در قرآن تحت عنوان " ارزشهای انسان‏ " آغاز می‏كنيم

 


ارزشهای انسان

. 1 انسان خليفه‏ء خدا در زمين است
" روزی كه خواست او را بيافريند ، اراده خويش را به فرشتگان اعلام‏ كرد . آنها گفتند : آيا موجودی می‏آفرينی كه در زمين تباهی خواهد كرد و خون خواهد ريخت ؟ او گفت : من چيزی می‏دانم كه شما نمی‏دانيد " ( 1 )
" اوست كه شما انسانها را جانشينهای خود در زمين قرار داده تا شما را در مورد سرمايه‏هايی كه داده است در معرض آزمايش قرار دهد " ( 2 )
. 2 ظرفيت علمی انسان بزرگترين ظرفيتهايی است كه يك مخلوق ممكن است‏ داشته باشد
" تمام اسماء را به آدم آموخت ( او را به همه‏ء حقايق آشنا ساخت )
آنگاه از فرشتگان ( موجودات ملكوتی ) پرسيد : نامهای اينها را بگوييد چيست . گفتند : ما جز آنچه تو مستقيما به ما آموخته‏ای نمی‏دانيم ( آنچه‏ را تو مستقيما به ما نياموخته باشی ما از راه كسب نتوانيم آموخت )
پاورقی : . 1 بقره / . 30 . 2 انعام / . 165

8

خدا به آدم گفت : ای آدم ! تو به اينها بياموز و اينها را آگاهی ده
همينكه آدم فرشتگان را آموزانيد و آگاهی داد ، خدا به فرشتگان گفت : نگفتم كه من از نهانهای آسمانها و زمين آگاهم ( می‏دانم چيزی را كه حتما نمی‏دانيد ) و هم می‏دانم آنچه را شما اظهار می‏كنيد و آنچه را پنهان‏ می‏داريد ؟ " ( 1 ) . 3 او فطرتی خدا آشنا دارد ، به خدای خويش در عمق وجدان خويش آگاهی‏ دارد . همه‏ء انكارها و ترديدها ، بيماريها و انحرافهايی است از سرشت‏ اصلی انسان
" هنوز كه فرزندان آدم در پشت پدران خويش بوده ( و هستند و خواهند بود ) خداوند ( با زبان آفرينش ) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهی دادند " ( 2 )
" چهره‏ء خود را به سوی دين نگه‏دار ، همان كه سرشت خدايی است و همه‏ء مردم را بر آن سرشته است " ( 3 )
. 4 در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی كه در جماد و گياه و حيوان وجود دارد ، عنصری ملكوتی و الهی وجود دارد . انسان تركيبی است از طبيعت و ماورای طبيعت ، از ماده و معنی ، از جسم و جان
" آن كه هر چه را آفريد نيكو آفريد و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد ، سپس نسل او را از شيره‏ء كشيده‏ای كه آبی پست است قرارداد ، آنگاه او را بياراست و از روح خويش در او دميد " ( 4 )
. 5 آفرينش انسان ، آفرينشی حساب شده است ، تصادفی نيست . انسان‏ موجودی انتخاب شده و برگزيده است
" خداوند آدم را بر گزيد و توبه‏اش را پذيرفت و او را هدايت كرد " ( 5 ) .
پاورقی : . 1 بقره / 31 - . 33 . 2 اعراف / . 172 . 3 روم / . 43 . 4 الم سجده / 7 - . 9 . 5 طه / . 121

9

6 او شخصيتی مستقل و آزاد دارد ، امانتدار خداست ، رسالت و مسؤوليت دارد ، از او خواسته شده است با كار و ابتكار خود زمين را آباد سازد و با انتخاب خود يكی از دو راه سعادت و شقاوت را اختيار كند
" همانا امانت خويش را بر آسمان و زمين و كوه‏ها عرضه كرديم ، همه از پذيرش آن امتناع ورزيدند و از قبول آن ترسيدند ، اما انسان بار امانت‏ را به دوش كشيد و آن را پذيرفت . همانا او ستمگر و نادان بود " (1)
" ما انسان را از نطفه‏ای مركب و ممزوج آفريديم تا او را مورد آزمايش‏ قرار دهيم ، پس او را شنوا و بينا قرار داديم . همانا راه را به او نموديم ، او خود يا سپاسگزار است و يا كافر نعمت . ( يا راه راست را كه نموديم خواهد رفت و به سعادت خواهد رسيد و يا كفران نعمت كرده ، منحرف می‏گردد " ( 2 )
. 7 او ازيك كرامت ذاتی و شرافت ذاتی بر خوردار است ، خدا او را بر بسياری از مخلوقات خويش برتری داده است . او آنگاه خويشتن واقعی خود را درك و احساس‏می‏كند كه اين كرامت و شرافت را در خود درك كند و خود را برتر از پستيها و دنائتها و اسارتها و شهوترانيها بشمارد
" همانا ما بنی آدم را كرامت بخشيديم و آنان را بر صحرا و دريا ( خشك و تر ) مسلط كرديم و بر بسياری از مخلوقات خويش برتری داديم " ( 3 )
پاورقی : . 1 احزاب / . 72 . 2 دهر / . 3 . 3 اسراء / . 70

10

. 8 او از وجدانی اخلاقی برخوردار است ، به حكم الهامی فطری زشت و زيبا را درك می‏كند
" سوگند به نفس انسان و اعتدال آن ، كه ناپاكيها و پاكيها را به او الهام كرد " ( 1 )
. 9 او جز با ياد خدا با چيز ديگر آرام نمی‏گيرد . خواستهای او بی‏ نهايت است ، به هر چه برسد از آن سير و دلزده می‏شود مگر آنكه به ذات‏ بی حد و نهايت ( خدا ) بپيوندد
" هماناتنها باياد او دلها آرام می‏گيرد " ( 2 )
" ای انسان ! توبه سوی پرورد گار خويش بسيار كوشنده هستی و عاقبت او را ديدار خواهی كرد " ( 3 )
. 10 نعمتهای زمين برای انسان آفريده شده است
" همانا اوست كه آنچه در زمين است برای شما آفريد " ( 4 )
" آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مسخر او قرار داده است ( پس‏ او حق بهره‏گيری مشروع همه‏ء اينها را دارد " ( 5 )
. 11 او را برای اين آفريد كه تنها خدای خويش را پرستش كند و فرمان‏ او را بپذيرد . پس او وظيفه‏اش اطاعت امر خداست
" همانا جن و انس را نيافريديم مگر برای اينكه مرا پرستش كنند " ( 6 )
پاورقی : . 1 شمس / 8 و . 9 . 2 رعد / . 28 . 3 انشقاق / . 6 . 4 بقرش / . 29 . 5 جاثية / . 13 . 6 ذاريات / . 56

11

. 12 او جز در راه پرستش خدای خويش و جزبا ياد او خود را نمی‏يابد ، و اگر خدای خويش را فراموش كند خود را فراموش می‏كند و نمی‏داند كه‏ كيست و برای چيست و چه بايد كند و كجا بايد برود
" همانا از آنان مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خداوند خودشان را ازياد خودشان برد " ( 1 )
. 13 او همينكه از اين جهان برود و پرده‏ء تن كه حجاب چهره‏ء جان است‏ دور افكنده شود ، بسی حقايق پوشيده كه امروز بر او نهان است بروی آشكار گردد
" همانا پرده را كنار زديم ، اكنون ديده‏ات تيز است " ( 2 )
. 14 او تنها برای مسائل مادی كار نمی‏كند ، يگانه محرك او حوايج مادی‏ زندگی نيست . او احيانا برای هدفها و آرمانهايی بس علی می‏جنبد و می‏جوشد . او ممكن است كه از حركت و تلاش خود جزر رضای آفريننده ، مطلوبی ديگر نداشته باشد
" ای نفس آرامش يافته ! همانا به سوی پرورد گارت باز گرد با خشنودی‏ متقابل : تو از او و او از تو خشنود " ( 3 )
" خداوند به مردان و زنان با ايمان باغها و عده كرده است كه در آنها نهرها جاری است ، جاويدان در آنجا خواهند بود و هم مسكنهای پاكيزه ، اما خشنودی خدا از همه‏ء اينها برتر و بالاتر است . آن است رستگاری بزرگ " ( 4 )
پاورقی : . 1 حشر / . 18 . 2 ق / . 22 . 3 فجر / . 28 . 4 توبه / . 72

12

بنابر آنچه گفته شد از نظر قرآن انسان موجودی است برگزيده از طرف‏ خداوند ، خليفه و جانشين او در زمين ، نيمه ملكوتی و نيمه مادی ، دارای فطرتی خدا آشنا ، آزاد ، مستقل ، امانتدار خدا و مسؤول خويشتن و جهان ، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان ، ملهم به خير و شر ، و جودش از ضعف و ناتوانی آغاز می‏شود و به سوی قوت و كمال سير می‏كند و بالا می‏رود اما جز در بارگاه الهی و جز با ياد او آرام نمی‏گيرد ، ظرفيت‏ علمی و عملی‏اش نا محدود است ، از شرافت و كرامتی ذاتی بر خوردار است‏ ،
احيانا انگيزه هايش هيچ گونه رنگ مادی و طبيعی ندارد ، حق بهره گيری‏ مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش و ظيفه دار است.

 

 

ضد ارزشها

در عين حال ، همين موجود در قرآن مورد بزرگترين نكوهشها و ملامتها قرار گرفته است
" او بسيار ستمگر و بسيار نادان است " ( 1 )
" او نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است " ( 2 )
" او آنگاه كه خود را مستغنی می‏بيند طغيان می‏كند " ( 3 )
" او عجول و شتابگر است " ( 4 )
" او هرگاه به سختی بيفتد و خود را گرفتار ببيند ، ما را در هر حال ( به يك پهلو افتاده و يا نشسته و يا ايستاده ) می‏خواند .
پاورقی : .1 احزاب / .72 .2 حج / 66 و ..
.3 علق / .7 .4 اسراء / .11

13

همينكه گرفتاری‏ را از او بر طرف كنيم گويی چنين حادثه‏ای پيش نيامده است " ( 1 )
" او تنگ چشم و ممسك است " ( 2 )
" او مجادله گرترين مخلوق است " ( 3 )
" او حريص آفريده شده است " ( 4 )
" اگر بدی به او رسد ، جزع كننده است و اگر نعمت به او رسد بخل‏ كننده است " ( 5 )
زشت يا زيبا ؟

چگونه است ؟ آيا انسان از نظر قرآن يك موجود زشت و زيباست ، آن هم‏ زشت زشت و زيبای زيبا ؟ آيا انسان يك موجود دو سرشتی است : نيمی از سرشتش نور است و نيمی‏ ظلمت ؟ چگونه است كه قرآن ، هم او را منتها درجه مدح می‏كند و هم منتها درجه مذمت ؟ ! حقيقت اين است كه اين مدح و ذم ، از آن نيست كه انسان يك موجود دو سرشتی است : نيمی از سرشتش ستودنی است و نيم ديگر نكوهيدنی ، نظر قرآن‏ به اين است كه انسان همه‏ء كمالات را بالقوه دارد و بايد آنها را به‏ فعليت برساند ، و اين خود اوست كه بايد سازنده و معمار خويشتن باشد
شرط اصلی وصول انسان به كمالاتی ك ه بالقوه دارد " ايمان " است . از ايمان ، تقوا و عمل صالح و كوشش در راه خدا بر می‏خيزد ، به وسيله‏ء ايمان‏ است كه علم از صورت يك ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج می‏شود و به صورت يك ابزار مفيد در می‏آيد
پس انسان حقيقی كه خليفة الله است ، مسجود ملائكه است ، همه چيز برای‏ اوست و بالاخرش دارنده‏ء همه‏ء كمالات انسانی است ، انسان بعلاوه‏ء ايمان‏ است ، نه انسان منهای ايمان . انسان منهای ايمان ، كاستی گرفته و ناقص‏ است .
پاورقی : . 1 يونس / . 12 . 2 اسراء / . 100 . 3 كهف / . 54 4 و . 5 معارج / . 19

,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,

چنين انسانی حريص است ، خونريز است ، بخيل و ممسك است ، كافر است ، از حيوان پست‏تر است
در قرآن آياتی آمده است كه روشن می‏كند انسان ممدوح چه انسانی است و انسان مذموم چه انسانی است . از اين آيات استنباط می‏شود كه انسان فاقد ايمان وجدا از خدا انسان واقعی نيست . انسان اگر به يگانه حقيقتی كه با ايمان به او وياد او آرام می‏گيرد بپيوندد ، دارنده‏ء همه‏ء كمالات است و اگر از آن حقيقت - يعنی خدا - جدا بماند ، درختی را ماند كه از ريشه‏ء خويشتن جدا شده است . ما به عنوان نمونه دو آيه را ذكر می‏كنيم : « و العصر 0 إن الانسان لفی خسر 0 إلا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر »( 1 )
سوگند به عصر ، همانا انسان در زيان است ، مگر آنان كه ايمان آورده و شايسته عمل كرده و يكديگر را به حق و صبر و مقاومت توصيه كرده‏اند
²ولقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس ، لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم‏ أعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها أولئك كالانعام بل هم أضل ( 2 )
" همانا بسياری از جنيان و آدميان را برای جهنم آفريده‏ايم ( پايان‏ كارشان جهنم است ) ، زيرا دلها دارند و با آنها فهم نمی‏كنند ، چشمها دارند و با آنها نمی‏بينند ، گوشها دارند و با آنها نمی‏شنوند . اينها مانند چهار پايان بلكه راه گم كرده‏ترند "
پاورقی : . 1 سوره‏ء عصر
. 2 اعراف / . 179

 

با تشکر از معلم عزیزم

برگرفته از کتاب: """انسان درقرآن استاد مطهري"""

برای اطلاعات بیشتر به اصل کتاب مراجعه کنید

[ پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, ] [ 20:8 ] [ مهناز ]


معرفت (خودشناسی و خداشناسی)
 

از آنجا که دانشمندان علم اخلاق، هدف نهایی این علم را تهذیب نفس و خوشبختی و سعادت انسان می دانند و رسیدن به این هدف امکان ندارد جز از را ه خودشناسی، از این رو، توجه شما را به اهمّیت این موضوع از دیدگاه اسلام جلب می کنیم.
از آنجا که دانشمندان علم اخلاق، هدف نهایی این علم را تهذیب نفس و خوشبختی و سعادت انسان می دانند و رسیدن به این هدف امکان ندارد جز از را ه خودشناسی، از این رو، توجه شما را به اهمّیت این موضوع از دیدگاه اسلام جلب می کنیم. لیکن قبل از شروع بحث این سؤال مطرح می شود:
کدام نفس است که معرفت آن مقدّمه تهذیب و تزکیه و وسیله شناخت پروردگار متعال است؟
 
آیا همان نفخه الهیه است که ملاک برتری انسان بر فرشتگان است و از آن تعبیر به «روح الله» می شود؟[۱]
 
آیا نفس مُلهَمَه[۲] است که خدا به آن سوگند یاد فرموده و فجور و تقوا را به آن الهام کرده است؟
 
آیا نفس امّاره به سوء[۳] است که همواره انسان را به بدی می خواند؟
 
آیا نفس لوّامه[۴] است که انسان را از فساد و تباهی باز می دارد و انسان بزهکار را همواره سرزنش می کند؟
 
آیا نفس مطمئنّه[۵] است که به ندای «ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» مفتخر می شود؟
 
آیا نفس فانیه[۶] است که سرانجام طعم مرگ را می چشد؟
 
و آیا فطره الله است[۷] که خداوند انسان را بر آن سرشته است؟
 
خلاصه این کدام نفس است که شناخت آن شناخت خدا است؟
 
ـ پاسخ:
 
پاسخ این است که مقصود همه آنها است، یعنی آن مجموعه ای که شخصیت انسان را می سازد و او را جامع نشأتین (ملکوت و ناسوت) و حاوی عالمین (غیب و شهود) می کند. نفس انسان از بُعد ملکوتی اش نفخه الهیه است که در سیر صعود، به مقام نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه می رسد و تا آنجا بالا می رود که به مرتبه« قاب قوسین او ادنی» مشرّف می شود، چنانکه قرآن می فرماید: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی».[۸]
 
سپس نزدیک شد و بسیار نزدیک شد تا (در مقام تمثیل) فاصله او به اندازه دو کمان یا کمتر بود.[۹] و از بُعد ناسوتی اش تا آنجا سقوط می کند که می فرماید: «... أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ...»[۱۰]
 
آنها همچون چارپایانند بلکه گمراه تر.... و آنقدر پست می گردد که می فرماید:
 
«ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ».[۱۱] سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم. خلاصه، این مجموعه به ظاهر کوچک بحدّی بزرگ و وسیع است که جمیع عوالم وجود را در خود جمع کرده آن گونه که در اشعار منسوب به حضرت علی ـ علیه السّلام ـ آمده است:
 
دوائُک فیک و ما تشعر ودائک منک و ما تبصر
 
وتحسب أنّّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الأکبر
 
و أنت الکتاب المبین الّذی بأحرفه یظهر المضمر
 
فلا حاجه لک فی خارجٍ یخبّر عنک بما سطّر[۱۲]
 
دوای تو در وجود خودت نهفته است و تو نمی فهمی
 
بیماریت نیز از خودت سرچشمه گرفته و تو نمی بینی.
 
و تو فکر می کنی که موجود ضعیفی هستی
 
در صورتی که جهانی بزرگ در وجود تو پیچیده شده است.
 
و تو آن کتاب درخشانی هستی
 
که با حروف آن پنهان ها آشکار می گردد.
 
بنابراین تو نیازی نداری که از بیرون دایره وجودت
 
از سرنوشتت چیزی بگویند.
 
همه دردها از تو و خود نبینی همه نسخه ها در تو و خود نخوانی
 
تو یک لفظی امّا طلسم عجایب دریغا که معنای خود را ندانی
 
در این ذرّه بنهفته کیهان اعظم چو در سیم تار مغنّی ، اغانی
 
تویی آن کتاب مقدّس که در وی نبشته همه رازهای نهانی
 
به گنجینه آفرینش بیندیش کدام است گنجی بدین شایگانی
 
زمین و زمانی برون از تو ، حاشا تو جان جهانستی و جاودانی
 
تو انسانی و خود خدا در تو مخفی ملک در تو محو و فلک در تو فانی[۱۳]
 
با توجه به این عرض عریض و آگاهی از آن همه استعدادهای عیان و نهان می توان آئینه دل را با تزکنه و تصفیه، مظهر جلوات غیب الغیوب نمود و مصداق این کریمه واقع شد که می فرماید: «ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی».[۱۴] دل او (پیامبر) آنچه را که دید دروغ نپنداشت و در آن تردید نکرد.
 
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حدّ است مقام آدمیّت
 
نکته لازم
 
در اینجا ذکر این نکته لازم است که انسان ها در وجدان ناخودآگاه خویش از این معرفت (خودشناسی) کم و بیش بی بهره نیستند که فرمود: «فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»[۱۵] ولی اکثریت مردم در وجدان خودآگاه از آن غافل اند که «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»[۱۶] یعنی بیشتر مردم آگاهی به وجدان و احساس فطری خویش ندارند، و به اصطلاح علم به علم ندارند. بدیهی است آنچه موضوع تکلیف و منشأ ثواب و عقاب است معرفت تفصیلی و آگاهانه است، و به عبارت دیگر، آنچه مهم است آگاهانه در این راه گام نهادن و خویشتن خویش را بازیافتن است تا از این راه خدا را بشناسی و به مسئولیت های انسانی و الهی راه یابی. آری، این گونه معرفت است که در آیات و روایات در تحصیل آن تأکید اکید و غفلت از آن موجب خسران ابدی شمرده شده است و تنها عبادت مقبول و مفید، عبادتی است که توأم با عرفان و آگاهی باشد و این عبادت است که به انسان و موجودات عاقل اختصاص دارد، اما عبادت تکوینی در همه چیز موجود است که فرمود:
 
«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماوات وَ ما فی الْأَرْضِ...»[۱۷] آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا سجده می کنند.... و نیز می فرماید: «... وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...»[۱۸]
 
... هیچ چیزی دراین عالم نیست جز آنکه خدای را تسبیح و ستایش می کند لکن شما تسبیح آنها رانمی فهمید....
 
حال که موضوع تا حدّی روشن شد به اصل بحث توجه کنید.
 
روایات خودشناسی
 
همان گونه که یادآور شدیم برای اهمیّت خودشناسی تغییرات جالب و تکان دهنده ای از ائمّه معصومین ـ علیهم السّلام ـ رسیده است که برخی از آنها از نظرتان می گذرد:
 
پیامبر اکرم ـ صل الله علیه و آله و سلم ـ فرمود:
 
«من عرف نفسه فقد عرف ربّه».[۱۹]
 
کسی که خود را شناخت، خدای خود را شناخته است.
 
و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود:
 
«أفضل المعرفه معرفه الإنسان نفسه».[۲۰]
 
برترین معرفت آن است که انسان نفس خود را بشناسد.
 
در انجیل آمده است که خدای متعال فرمود:
 
«إعرف نفسک أیها الإنسان تعرف ربّک».[۲۱]
 
ای انسان! خود را بشناس تا خدای خویش را بشناسی
 
تو که از نفس خود زبون باشی عارف کردگار چون باشی
 
ای شده در نهاد خود عاجز کی شناسی خدای را، هرگز
 
در مورد این شناخت، هر کسی راهی را برگزیده است: فیلسوفان با عصای استدلال و برهان فلسفی و عقلی به میدان شناخت گام نهاده و به مراحلی از معرفت راه یافته اند، روان شناسان از طریق تجربه با ابعادی از آن آشنا شده اند، عارفان از طریق ریاضت و مکاشفه حقایقی را کشف نموده اند، زاهدان و عابدا ن از طریق زهد و عبادت مدارجی را طی کرده اند، مجاهدان و جانبازان از طریق جهاد و ایثار و فداکاری به مراتبی والا رسیده اند، نیکوکاران از طریق خدمت به بندگان خدا در وادی تقرّب و معرفت گام نهاده اند و خلاصه هر کس از هر راهی به دنبال گمشده اش می گردد که فرمود: «... وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً...»[۲۲]
 
... به هر کس که حکمت و معرفت دادند از خیر فراوانی برخورداد شده است... حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «ألحکمه ضالّه المؤمن...»[۲۳] حکمت و معرفت گمشده مؤمن است... . از رسول خدا ـ صل الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است: «أعرفکم بنفسه، أعرفکم بربّه».[۲۴] دانا ترین شما نسبت به خدا کسی است که به نفس خود داناتر باشد. در حدیث دیگری از آن بزرگوار می خوانیم: «أعلمکم بنفسه، أعْلَمَکُمْ بربّه».[۲۵]
 
آگاه ترین شما نسبت به خدا کسی است که به نفس خود آگاه تر باشد. از این رو، امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ سرانجام کسانی را که در این وادی گام ننهند و به خودشناسی نپردازند هلاکت قطعی دانسته و می فرماید:
 
«هلک امرؤ لم یعرف قَدره.»[۲۶] آن کس که قدر خود را نشناخت هلاک خواهد شد. و در جای دیگر ثمره عدم توجه به خودشناسی را ضلالت و گمراهی می داند که: «من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النّجاه و خبط فی الضّلال و الجهالات»[۲۷] کسی که خود را نشناسد از راه رستگاری و نجات دور شده و به وادی جهل و گمراهی کشیده می شود. بنایراین، کسی که برای رسیدن به خودشناسی گامی برندارد و توجّهی به آن نداشته باشد برای خویش ارزشی قائل نشده و به گفته ملای رومی خود را ارزان فروخته است، آنجا که می گوید:
 
خویشتن نشناخت مسکین آدمی از فزونی آمد و شد در کمی خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت[۲۸]
 
در جای دیگر امیر مؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ برترین شناخت ها را شناخت نفس می داند که فرمود:
 
«افضل المعرفه معرفه الإنسان نفسه»[۲۹] آنگاه شگفتی خود را از کسی که دنبال خودشناسی نمی رود چنین ابراز می دارد: «عجبت لمن ینشد ضالّته و قد اضلّ نفسه فلا یطلبها».[۳۰]
 
در شگفتم از کسی که گمشده اش را می جوید، در حالی که نفس خود را گم کرده و در جستجوی آن نیست.
 
و نیز می فرماید:
 
«عجبت لمن یجهل نفسه، کیف یعرف ربّه».[۳۱]
 
شگفتا کسی که خود را نمی شناسد، چگونه پروردگار خویش را می شناسد!
 

[۱] . اشاره به این آیه است که می فرماید: «ثُمَّ سَویّهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن روحِهِ...»: بعد اندام او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید ( سجده/۹). در مورد دیگر می فرماید: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی...»: هنگامی که کار آن را به پایان رسانیدم و در او از روح خود دمیدم... (حجر/۲۹ و صفحه ۷۲).
 
[۲] . اشاره به آیات ۷ و ۸ سوره شمس است که می فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سوّاها فألهَمهَا فُجُورَها وَ تَقْواها».
 
[۳] . مقصود این آیه است که می فرماید: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ»: من هرگز نفس خویش را تبرئه نمی‎کنم که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر می کند مگر آنکه پروردگارم رحم کند، که پروردگارم غفور و رحیم است (یوسف /۵۳).
 
[۴] . اشاره به این آیه شریفه است: «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ»: سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر (قیامت / ۱ و ۲).
 
[۵] . منظور این آیات است: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»: ای نفس مطمئن و آرام! بازگرد به سوی پروردگارت که هم تو از او خشنود هستی و هم او از تو خشنود است، و داخل در زمره بندگان خاص من شو و در بهشتم... گام نه (فجر/ ۲۷ ـ ۳۰).
 
[۶] . اشاره به این آیه شریفه است: «... کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ»: هر کس مرگ را می چشد (آل عمران/ ۱۸۵).
 
[۷] . مقصود این آیه است که می فرماید: « ... فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها ...»: ... این دین قویم همان فطرتی است که خداوند انسان‎ها را بر آن سرشته است... (روم/ ۳۰).
 
[۸] . نجم/ ۸ و ۹.
 
[۹] . این تعبیر از باب تشبیه معقول به محسوس به منظور مجسم کردن نهایت درجه نزدیکی است، و گرنه خداوند لامکان است و بُعد مکانی برای او وجود ندارد.
 
[۱۰] . اعراف/ ۱۷۹.
 
[۱۱] . تین/ ۵.
 
[۱۲] . دیوان منسوب به حضرت علی ـ علیه السّلام ـ ، چاپ سنگی تبریز، سال ۱۲۷۰، صفحه ۳۹.
 
[۱۳] . کلیات دیوان مرحوم شهریار، ج ۵/ صف‍حه ۲۴۶.
 
[۱۴] . نجم/ ۱۱.
 
[۱۵] . روم/ ۳۰.
 
[۱۶] . اعراف/ ۱۸۷ و موارد دیگر.
 
[۱۷] . نحل/ ۴۹.
 
[۱۸] . اسراء/ ۴۴.
 
[۱۹] . محجّه البیضاء، ج ۱/ صفحه ۶۸؛ الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال ۱۳۰۲، صفحه ۹۴. این روایات به همین عبارت از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (چاپ مصر، ج ۲۰/ صفحه ۲۹۲) و فهرست غرر ( صفحه ۳۸۷، شماره ۷۹۴۶) با اندک تفاوتی نقل شده است. بعضی در تفسیر این حدیث راه خطا پیموده و گفته اند که گفتار رسول خدا ـ صل الله علیه و آله و سلم ـ در مسأله عرفان خدا از باب تعلیق بر محال است، یعنی مقصود پیامبر اکرم ـ صل الله علیه و آله ـ آن است: چنانکه شناخت نفس ناممکن است عرفان خدا نیز امکان ندارد. اما با توجه به مضامینی که در این مورد مکرر نقل شده نادرستی این برداشت کاملاً روشن می شود. مثلاً جمله «إعرف نفسک تعرف ربّک» یا جمله «أعرفکم بنفسه أعرفکم بربّه» بطلان این مفهوم را بخوبی نشان می دهد.
 
[۲۰] . فهرست غرر، صفحه ۳۸۷، شماره ۲۹۳۵.
 
[۲۱] . الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال ۱۳۰۲، صفحه ۹۴.
 
[۲۲] . بقره/ ۲۶۹.
 
[۲۳] . نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت ۷۷.
 
[۲۴] . الجواهر السنیه، چاپ هندوستان، سال ۱۳۰۲، صفحه ۹۴.
 
[۲۵] . امالی سیّد مرتضی، ج ۲/ صفحه ۳۲۹.
 
[۲۶] . نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت ۱۴۹.
 
[۲۷] . فهرست موضوعی غرر، صفحه ۳۸۷.
 
[۲۸] . مثنوی معنوی، دفتر سوم، صف‍حه‌۴۳۰.
 
[۲۹] . فهرست موضوعی غرر، صفحه ۳۸۷.
 
[۳۰] . همان، صفحه ۲۱۲.
 
 

[۳۱] . همان، صفحه ۳۸۷.


[ پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, ] [ 19:42 ] [ مهناز ]

اهمیت خودشناسی در مسیر شناخت خدا

 
خودشناسی مقدم بر خداشناسی است؛ انسان تا خود را نشناسد نمی تواند خدا را بشناسد.
ذات اقدس احدیت نور مطلق است، نوری است که ظلمت مقابل ندارد. اوست نور همه جهان، نور آسمان و زمین. "الله نور السموات و الارض". (سوره نور آیه 35)
 
 
به گزارش مهر،خداوند از هر ظاهری ظاهرتر است و از هر نزدیکی به ما نزدیک تر. ظهور همه چیز به ذات اوست، وی نوری است که ثابت است، غروب و افول ندارد؛ نوری است که همه جا را پر کرده حجاب و مانعی ندارد، به همه چیز محیط است نقطه مقابلی ندارد، ضدی ندارد.
چون خداوند افول و غروب ندارد زوال و فنا ندارد و ظلمتی در برابرش نیست بشر ضعیف الادراک که هر چیزی را با مقایسه نقطه مقابل و نقطه مخالف باید بفهمد و دستگاه گیرنده فهم و ادراک او طوری ساخته شده که به هر چیزی که با کمک نقطه مقابل آن چیز توجه و التفات پیدا می کند از التفات و توجه به ذات حق غافل است.
 
 
نکته غریبی است! ذات حق چون هیچ وقت پنهان نیست از نظرها پنهان است اگر گاهی پنهان بود و گاهی آشکار از نظرها پنهان نبود. چون غروب و افول و زوال و تغییر و حرکت ندارد مورد غفلت بشر است. چقدر خوب و عالی و لطیف بیان کرده علی (ع) هر ظاهری غیر خدا دیگر باطن نیست و هر باطنی غیر خدا دیگر ظاهر نیست، خدا درعین وحدت و بساطت، هم باطن است و هم ظاهر. نه اینکه قسمتی از او ظاهر است و قسمتی باطن بلکه از همان حیث که ظاهر است عیناً باطن است و از همان حیث که باطن است ظاهر است. منبع و سرچشمه درک این حقیقت خود قرآن کریم است که می فرماید: اول و آخر خداست، ظاهر و باطن هم خداست. (سوره حدید آیه 3) و باز قرآن می فرماید: به هر طرف که رو کنید رو به خدا هستید و روی خدا با شماست. (سوره بقره ایه 115)
 
 
خداوند شبیه مخلوقات خود نیست، او منزه است از شبیه و مثل و نظیر و مقدس است از تشبیه. مشرق و مغرب از آن خداست به هر کجا که رو کنیم به سوی خدا هستیم هیچ چیز بر او پوشیده نیست. مشرق و مغرب جهان ملک خداست، ظهور فعل اوست. او به همه چیز احاطه دارد. همه چیز از او  خالی نیست. به هر طرف رو کنیم به خدا رو آورده ایم.
 
 
خودشناسی
 
 می گویند خودشناسی مقدم بر خداشناسی است؛ انسان تا خود را نشناسد نمی تواند خدا را بشناسد. این سخن از جهات متعدد درست است نه از یک جهت.یک جهتش این است که انسان باید وضع دستگاه گیرنده فکری خود را بشناسد. باید خود را به ضعف و نقص و قصور بشناسد تا خدا را به کمال و قوت بشناسد؛ باید قصور فهم و ادراک خود را بشناسد.طمع نکنیم که باید خداوند را با حسی از حواس خود  درک کنیم. باید بدانیم که محسوساتش هم اگر همه یکنواخت بود اگر همیشه یک رنگ را می دید آن را نمی شناخت؛ اگر همیشه یک صدا را یکنواخت می شنید باز آن را نمی شناخت و از وجودش آگاه نمی شد.اگر همیشه یک بو به یک طرز به مشامش می رسید ابداً متوجه آن نمی شد.بشر نباید خیال کند خدا از او مخفی شده بلکه باید بفهمد که تنها ظهور یک حقیقت کافی نیست برای فهم و ادراک بشر وجود نقطه مقابل هم کمک می کند.نور ذات خدا ازلی و ابدی است غروب و افولی ندارد و از همین جهت ادراکات ضعیف بشر عاجز است که او را درک کند.
 
 
بشر محدود خدا را با آثار محدودش می شناسد
 
 دستگاه گیرنده فکری ما خدا را با اموری می شناسد که مثل خودش ناقص و محدود است؛ خدا را با نورهایی می شناسد که در یک نقطه هست و در یک نقطه نیست.مثل حیات نبات و حیوان و شعوری که در یک نقطه ماده پیدا می شود. خدا را به اموری می شناسد که در یک زمان هست و در یک زمان نیست یعنی طلوع و غروب دارد خداوند خود را از راه نورهای فعلی خود به ما می شناساند.حیات و زندگی نور الهی است؛ نوری است که آن را بر ماده ظلمانی بسط می دهد و سپس قبض می نماید؛ ماییم که نور حیات را به جهان می گسترانیم و پس می گیریم. همه چیز به ما بر می گردد. ما وارث همه چیز هستیم (سوره حجر آیه 23)

[ چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, ] [ 12:57 ] [ مهناز ]
اهمیت خودشناسی در قرآن
 
از مسائل مهم انسان و شاید مهمترین آنها، شناخت خود انسان است. آدمی قبل از آنکه به شناخت جهان پیرامون خود و نیک و بد آن بپردازد،باید خود را بشناسد و گنجینه های فطرت و نهاد خود را کشف نماید و آنها را به کمال برساند و امیال نفسانی و شهوانی خود را تعدیل کند. در این صورت است که به بزرگ ترین سعادت نایل می شود. اما اگر غفلت بورزد و استعدادهای خود را نیابد و شکوفا نسازد و فقط نیازهای مادی و امیال نفسانی و حیوانی خود را برآورد، گرفتار خسران می گردد و از مرتبه انسانیت به حیوانیت تنزل می کند. دعوت به شناخت انسان از توصیه های مهم پیامبران الهی، عالمان اخلاق، عارفان و فیلسوفان است و انسان خود نیز اهمیت آن را احساس می کند.البته، آدمی از جهات مختلف، موضوع شناخت و علوم گوناگون است. روان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ، اخلاق، پزشکی، اندام شناسی، زیست شناسی و بیوشیمی و... هر کدام، از نظرگاه خاصی انسان را مورد مطالعه قرار می دهند؛ اما منظور از شناخت انسان در این مبحث، آن است که او دارای استعدادها و نیروهایی برای فهم خود و جهان و تکامل انسانی است. اگر انسان با تامل و تفکر، امکانات و استعدادهایی که برای رشد و تکامل در او آفریده شده است، بشناسد، بهتر می تواند سرمایه های وجودی خود را به کمال برساند. قرآن و روایات اسلامی، انسان را به خودشناسی دعوت می کنند.
قرآن می فرماید:
- انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است؛1
- آیا انسان به یاد نمی آورد که ما او را آفریدیم و حال آنکه چیزی نبوده است؛2
- ای کسانی که ایمان آورده اید! به خود بپردازید... .3
امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرماید: کسی که به خودشناسی دست یابد، به بزرگ ترین سعادت و کامیابی رسیده است.4بنا به نقل تاریخی بر در معبد دلفی، در یکی از شهرهای یونان باستان، برای کشف رموز خلقت و پیچیدگی های وجود انسان، نوشته بودند که «خود را بشناس!» در تاریخ فلسفه، خودشناسی، از نظریات اساسی سقراط حکیم بوده است.5 ایمانویل کانت، از فیلسوفان بزرگ مغرب زمین، می گوید: انسان قبل از هر چیز باید به ارزیابی و شناخت دقیق توانایی شناخت خود بپردازد.6
بنابراین، در اهمیت خودشناسی، جای هیچ شک و شبهه ای نیست؛ اما برای روشنی هرچه بیش تر رجحان و ضرورت خودشناسی، می توان به دلایل ذیل اشاره کرد:
 
1- مقدمه کمال انسانی
اگر آدمی قبل از هر چیز خود را بشناسد، بهتر می تواند از سرمایه های وجودی خود بهره ببرد و آنها را شکوفا سازد؛ زیرا نقطه آغاز همان شناخت سرمایه های وجودی است. او می تواند از خود بپرسد: آیا حد وجودی انسان در حد سایر حیوانات است یا قدرت تعالی و رشد و پرواز کردن؟ اگر قدرت تعالی و پرواز به عالم ملکوت دارد تا چه حد می تواند پرواز کند؟ اگر انسانی که قدرت تعالی و پرواز دارد، از آن استفاده نکند و از سرمایه های وجودی خود بهره نبرد، آیا شایسته مذمت است؟ آیا انسان غیر از بدن مادی، حقیقت دیگری به نام روح دارد؟ اگر انسان دارای روح است، نیازهای آن چیست و چگونه باید برآورده شود و چگونه باید تکامل پیدا کند؟ پاسخ به این پرسش ها مقدمه تکامل انسانی است.
امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرماید:کسی که به خودشناسی دست یابد، به بزرگ ترین سعادت و کامیابی رسیده است

2- پیش درآمد جهان شناسی
شناخت جهان عبارت است از تعامل انسان با جهان خارج از خود. انسان بعد از تعامل است که می گوید، می بینم، می شنوم و می شناسم. سوال اساسی این است که موجودی که از آن به «من» تعبیر می کنیم، چه اندازه در شناخت سهم دارد؟ آیا همه سهم برای انسان است، یا سهم اساسی برای جهان خارج است و یا هر دو سهیم هستند؟ لازمه پاسخ به این سوال، خودشناسی است. انسان باید ابتدا قوا و ابزارهای شناخت خود و گستره و مرزهای آنها را بشناسد تا بعد به شناخت جهان دست یابد. امیرالمونین علی(علیه السلام) در این باره می فرماید:
کیف یَعرِفُ غیرَه مَن یَجهَلُ نَفسَه.7
کسی که خود را نمی شناسد، چگونه غیر خود را تواند شناخت؟!
مَن عَرَفَ نفسه کان لغیره اعراف و من جهل نفسه کان بغیره اجهل.8
کسی که خور را بشناسد، دیگری را بهتر می شناسد و کسی که به خود جاهل است، به دیگران جاهل تر است.
 
 3- مقدمه خداشناسی
 
امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرماید:
مَنَ عَرَفَ نفسه عَرَف رَبَّه.9
هر کس خود را بشناسد، پروردگارش را می شناسد.
خودشناسی را، که مقدمه خداشناسی است، می توان از جهات گوناگونی مورد تامل قرار داد:
-از آنجا که فطرت آدمی با معرفت خدا عجین است، دعوت به خودشناسی در واقع دعوت به خداشناسی و ارتباط با خدا است. امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرماید: خدایا! تو قلب ها را با محبت خود و عقل ها را با معرفت خود سرشته ای.10
بنابراین، خودشناسی، مقدمه محبت و معرفت با خدا است.
- وجود انسان، وجودی وابسته و ممکن الوجود است و چنین موجودی نمی تواند، آفریننده خود باشد. بنابراین، هنگامی که آدمی به خودشناسی می پردازد، وابستگی خود را به خدا احساس می کند. قرآن مجید می فرماید:
ای مردم! شما به خدا نیازمندید و خدا است که بی نیاز ستوده است.11
- اگر انسان ساختار پیچیده خود را مورد تامل قرار دهد، به ناظمی حکیم و علیم که چنین ساختاری را پدید آورده است، آگاه می گردد. قرآن در این باره می فرماید:
- و در زمین آیاتی برای جویندگان یقین است و در وجود خود شما؛ آیا نمی بینید؟!12
 
 4- حلال مشکلات انسان
بساری از مشکلات روحی و روانی و فکری و اخلاقی انسان ناشی از خودشناسی است. اگر آدمی، حقیقت واقعی خود، هدف خلقت، رابطه خود با خدا، موقعیت خود در نظام هستی، تاثیر زندگی دنیوی در آخرت، نقش اخلاق نیکو و برخورد مناسب با دیگران، سهم ثروت در کیفیت زندگی و نقش مصیبت ها و خوشی ها را در زندگی بداند. بسیاری از مشکلات او حل می گردد و زندگی سعادت آمیزی را برای خود رقم می زند. بسیاری از مکاتب ساخته و پرداخته دست بشر نظیر ماتریالیسم، لیبرالیسم، نازیسم، تبعیض نژادی، سرمایه داری و اگزیستانسیالیسم الحادی، که امروزه سرنوشت آدمیان را رقم می زنند، ریشه در عدم شناخت انسان دارند. اگر آدمی خود را به خوبی می شناخت، دیگر گرفتار این مکاتب نمی گشت و می توانست در پرتو تعقل و خردورزی به آرامش راستین دست یابد که همان اُنس با خدا و تبعیت از فرامین الهی است.
 
گروه دین و اندیشه تبیان

1.طارق (86) :) 5.
2.مریم (19) : 67.
3.مائده (5) : 105.
4.محمدحسین طباطبایی،المیزان فی تفسیر القرآن،ج 6، ص 173.
W.L. Reese, Dictionary of philosophy and Religion, "Thales", "Socrates".5.
6.فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه (از ولف تاکانت)،ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، ج 6، ص 231.
7.عبدالواحد الامدی،غررالحکم و دررالکلم، شرح جمالدین محمد خوانساری، تحقیق جلال الدین المحدث الارموی، ح 6998.
8.همان،ح 8758.
9.همان،ح 7946.
10.محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 95، ص 403.
11.فاطر (35) : 15.
12.ذاریات (51) : 20 و 21
مولفان:آیت الله جعفر سبحانی و دکتر محمد محمدرضایی برگرفته از کتاب اندیشه اسلامی
شبکه اجتماعی مشاوره آموزش حوزه علمیه فیلم صوت تصاویر کتابخانه خدمات دانلود وبلاگ ویژه‌نامه‌ها
 


[ سه شنبه 24 تير 1393برچسب:, ] [ 11:12 ] [ مهناز ]

  امام محمد باقر (ع)
ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ؛
خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.
تحف العقول، ص۲۹۴

 

  امام علی (ع)
یَنبَغى لِمَن عَرَفَ اللّه  سُبحانَهُ أَن لا یَخلُوَ قَلبُهُ مِن رَجائِهِ وَخَوفِهِ؛
کسى که خداى سبحان را مى شناسد، شایسته است دلش از بیم و امید به او خالى نباشد.
غررالحکم، ج۶، ص۴۴۱، ح۱۰۹۲۶

 

 

(من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته)

كسى كه (در سايه خود شناسى) براى خود، كرامت و شخصيت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بى مقدار خواهد بود(و به آسانى تسليم هوى و هوس نمى‏شود)!»

(نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه، ‏409)


امام علی (ع)
أَعلَمُ النّاسِ بِاللّه  أَکثَرُهُم لَهُ مَسأَلَةً؛
خداشناس ترین مردم پر درخواست ترین آنها از خداست.
غررالحکم، ج۲، ص۴۵۱، ح۳۲۶۰

 

دستاورد خودشناسي چيست؟
علي عليه‏السلام :
مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ‏رَبَّهُ .

امام على عليه‏السلام :
هر كه خود را شناخت ، پروردگارش را شناخت.

غرر الحكم : 7946 منتخب ميزان الحكمة : 364

 

خودشناس ترين افراد:

أكثَرُ النّاسِ مَعرِفَةً لِنَفسِهِ أخوَفُهُم لِرَبهِ .

امام على عليه‏السلام :
خودشناس‏ترين مردم ، خدا ترس‏ترين آنهاست.

غرر الحكم : 3126 منتخب ميزان الحكمة : 364

 

مَن عَرَفَ نَفسَهُ جاهَدَها ، مَن‏جَهِلَ نَفسَهُ أهمَلَها .
نتيجه خودشناسي
امام على عليه‏السلام :
هركه نفس خود را شناخت ، به جهاد با آن برخاست و هر كه آن را نشناخت ، به حال خود رهايش ساخت .

غرر الحكم : (7855 -7856) منتخب ميزان الحكمة :
364

[ دو شنبه 23 تير 1393برچسب:, ] [ 13:9 ] [ مهناز ]

نقش خودشناسى در خداشناسى

از نگاه قرآن كريم ، در آفرينش انسان ، نشانه ها و دلايل روشنى براى خداشناسى وجود دارد كه هر كس اهل لجاجت نباشد و بخواهد از راه دليل و برهان ، حقايق هستى را بپذيرد ، مى تواند با دقّت در حكمت هاى وجودِ خود ، با آفريدگار جهان و حقيقة الحقايق ، آشنا شود :

«وَ فِى خَلْقِكُمْ وَ مَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَايَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ .
و در آفرينش شما و جنبندگانى كه پراكنده اند ، نشانه هايى براى يقين داران است » .


«وَ فِى الْأَرْضِ ءَايَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ * وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ .
و در زمين ، نشانه هايى براى يقين داران است و در خود شما . مگر نمى بينيد؟» .


«سَنُرِيهِمْ ءَايَاتِنَا فِى الْأَفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ .
به زودى ، نشانه هاى خود در كرانه ها[ى هستى] و در خودشان را به آنان نشان خواهيم داد تا برايشان روشن شود كه او حق است» .


اين آيات ، تصريح مى كنند كه نه يك دليل و نشان ، بلكه دليل ها و نشانه هاى فراوانى در وجود انسان براى آشنايى با آفريدگار جهان هست كه انسان نمى تواند حقيقتا خودشناس ، امّا خداناشناس باشد .


اقسام احاديث دعوت به خودشناسى

احاديث اسلامى ، با الهام گرفتن از قرآن ، فراوان بر خودشناسى تأكيد دارند . اين احاديث را مى توان به چهار دسته تقسيم كرد :

۱ . ارزش خودشناسى

دسته اوّل ، احاديثى هستند كه خودشناسى را با ارزش ترينِ شناخت ها معرّفى مى كنند ، مانند آنچه از امام على عليه السلام روايت شده است كه :

أَفضَلُ المَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ .  برترين شناخت ، خودشناسى است .

المَعرِفَةُ بِالنَّفسِ أَنفَعُ المَعرِفَتَينِ .  سودمندترينِ دو شناخت ، خودشناسى است .

أَفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ .  برترين حكمت ، خودشناسى است .

غايَةُ المَعرِفَةِ أَن يَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ .  نهايت شناخت ، خودشناسى است .

مَعرِفَةُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ . سودمندترينِ شناخت ها ، خودشناسى است .


و از امام باقر روايت شده :
لا مَعرِفَةَ كَمَعرِفَتِكَ بِنَفسِكَ .  هيچ شناختى مانند اين نيست كه خود را بشناسى .


  ۲ . زيان هاى جهل به خود

دسته دوم ، احاديثى اند كه به بيان زيان هاى نشناختن خود پرداخته اند .

در اين احاديث ، تأكيد شده است كه انسان تا خود را نشناسد ، نمى تواند جهان بينى درستى داشته باشد و راه رستگارى و نجات را در زندگى بيابد .

بخشى از سخنان امام على عليه السلام در اين باره ، چنين است :

مَن جَهِلَ نَفسَهُ كانَ بِغَيرِ نَفسِهِ أجهَلَ .  آن كه خود را نشناسد ، به غير خود ، نادان تر است .

كَيفَ يَعرِفُ غَيرَهُ مَن يَجهَلُ نَفسَهُ ؟!  آن كه خود را نشناخته است ، چگونه ديگرى را بشناسد ؟!

لا تَجهَل نَفسَكَ فَإِنَّ الجاهِلَ مَعرِفَةِ نَفسِهِ جاهِلٌ بِكُلِّ شَى ءٍ .  از خود ، بى خبر مباش كه بى خبر از خود ، از همه چيز بى خبر است .

مَن لَم يَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبيلِ النَّجاةِ ، و خَبَطَ فِى الضَّلالِ وَ الجَهالاتِ .  كسى كه خود را نشناسد ، از راه رهايى دور مى افتد و در گم راهى و نادانى فرو مى غلتد .



۳ . كليد هستى شناسى

دسته سوم ، احاديثى هستند كه تصريح مى كنند خودشناسى ، مقدّمه و كليد هستى شناسى است ، چنان كه از امام على عليه السلام نقل شده است كه :

مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَهُوَ لِغَيرِهِ أعرَفُ .  آن كه خود را بشناسد ، ديگران را بهتر مى شناسد .

مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهى إِلى غايَةِ كُلِّ مَعرِفَةٍ وعِلمٍ .  آن كه خود را بشناسد ، به نهايتِ هر شناخت و دانشى مى رسد .



۴ . كليد خداشناسى

دسته چهارم ، احاديثى اند كه خودشناسى را كليد خداشناسى ، بلكه برابر با خداشناسى مى دانند كه در فصل چهارم به آنها پرداخته شد و مشهورترينِ آنها اين حديث شريف است كه از پيامبر خدا و امام على عليه السلام روايت شده كه فرموده اند :

مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ .  آن كه خود را بشناسد ، پروردگارش را نيز مى شناسد .



۵ . مقصود از خودشناسى

دسته پنجم ، احاديثى اند كه خودشناسى را تبيين و تفسير مى كننددر ميان همه آيات و احاديثى كه مردم را به خودشناسى دعوت كرده اند ، حديث شريف «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» مورد توجّه دانشمندان ، بويژه اهل حكمت و عرفان قرار گرفته

 

باز هم از معلم مهربونم ممنونم

که زحمت کشیدن و این مطالب زیبا رو برام ارسال کردن

[ شنبه 21 تير 1393برچسب:, ] [ 12:48 ] [ مهناز ]

 

محمّد بن على بن حسين عليه السلام در آستان كعبه نشسته بود كه باديه نشينى آمد و گفت : آيا خدايى را كه مى پرستى ، ديده اى؟

امام عليه السلام سر به زير انداخت و كسانى كه پيرامون او بودند ، سر به زير افكندند . آن گاه امام عليه السلام سرش را بلند كرد و فرمود : «من چيزى را كه نديده باشم ، نمى پرستم» .

باديه نشين گفت : چگونه او را ديده اى؟

فرمود : «ديدگان ، با چشم سر ، او را نديده اند ؛ بلكه دل ها با حقايق ايمان ، او را ديده اند . با حواس درك نمى شود و با مردم مقايسه نمى گردد . به نشانه ها شناخته شده است و به علايم ، وصف مى شود . در حُكمش (قضايش) ستم نمى كند . از اشيا جداست و اشيا نيز از او جدايند . «هيچ چيز ، همانند او نيست» . اين است خداوند ، كه معبودى جز او نيست» .

باديه نشين گفت : [به راستى ،] خدا بهتر مى داند كه رسالت هايش را در كجا قرار دهد .


[ جمعه 20 تير 1393برچسب:, ] [ 11:14 ] [ مهناز ]


امام صادق عليه السلام :
اگر مردم بدانند كه شناخت خداوند عز و جل چه ارزشى دارد ، هرگز به زرق و برق زندگى دنيا و ناز و نعمت آن ـ كه خداوند ، دشمنان را از آن بهره مند ساخته است ـ چشم نمى دوختند ، و دنياى آنان در نظرشان پست تر از خاك زير پايشان مى بود ، و از شناخت خداوند عز و جل متنعّم مى گشتند ، و از آن ، چنان لذّت مى بردند كه شخصى از بودن دائمى در باغ هاى بهشت به همراه اولياى خدا لذّت مى برد .

شناخت خداوند عز و جل انيس هر بى كسى ، و يار هر تنهايى ، و روشنى بخش هر تاريكى اى ، و نيرودهنده هر ناتوانى ، و شفابخش هر بيمارى است .


[ جمعه 20 تير 1393برچسب:, ] [ 11:9 ] [ مهناز ]

خدا شناسي چه ثمراتی دارد؟


ثمره ي خداشناسي حديث اول


رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
مَن عَرَفَ اللّه‏َ وعَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الكَلامِ وبَطنَهُ مِنَ الطَّعامِ ، وعَنّى نَفسَهُ بِالصِّيامِ والقِيام .
پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
هر كه خدا را شناخت و به عظمتش پى بُرد ، دهان خويش را از گفتار فروبست و شكمش را از خوراك نگه داشت و با روزه‏ دارى و شب زنده‏ دارى ، خود را رنجور كرد .


ثمره ي خداشناسي حديث دوم
 
عنه عليه‏السلام :
غايَهُ المَعرِفَةِ‏الخَشيَهُ .
امام على عليه‏السلام :
نهايت شناخت ، خشيت است .
غرر الحكم : 6359 منتخب ميزان الحكمة : 364


ثمره خداشناسي حديث سوم
 
الإمامُ الصّادقُ عليه‏السلام :
مَن عَرَفَ اللّه‏َ خافَ اللّه‏َ ، ومَن خافَ اللّه‏َ سَخَت نَفسُهُ عَنِ الدّنيا .
امام صادق عليه‏السلام :
هر كه خدا را شناخت ، از او ترسيد و هر كه از خدا ترسيد ، دل از دنـيا بريد .
تنبيه الخواطر : 2 / 185 منتخب ميزان الحكمة : 364

ثمره ي خداشناسي حديث چهارم
 
عنه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
مَن كانَ بِاللّه أعرَفَ كانَ‏مِنَ اللّه أخوَفَ .
پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
هر كه خدا شناس‏تر باشد ، خدا ترس‏تر است .
بحار الأنوار : 70 / 393 / 64 منتخب ميزان الحكمة :
364

ثمره ي خداشناسي حديث پنجم

إنَّ أعلَمَ النّاسِ بِاللّه أرضاهُم بِقَضاءِ اللّه عز و جل .
امام صادق عليه‏السلام :
داناترين مـردم بـه خدا ، خرسندترين آنها به قضا و حكم خداوند عز و جل است .
تنبيه الخواطر : 2 / 184 منتخب ميزان الحكمة : 364


 

ثمره ي خداشناسي حديث ششم
عنه عليه‏السلام :
مَن سَكَنَ قَلبَهُ العِلمُ بِاللّه سَكَنَهُ الغِنى عَن خَلقِ اللّه .
امام على عليه‏السلام:
هركه علم و معرفت به‏ خدا در دلش جاى گيرد، بى‏ نيازى از خلق خدا در آن مأوى گزيند .

باتشکر فراوان از معلم عزیزو مهربونم

بابت ارسال این احادیث زیبا

[ پنج شنبه 19 تير 1393برچسب:, ] [ 10:17 ] [ مهناز ]

سلام خدمت دوستان عزیزم.

روزتون به خیر.

طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق ان شاءالله.


*ممنونم که تا حالا همراهیم کردید و مطلب ها رو خوندید و نظر گذاشتید.

*امروز مطلبی که استفاده میکردم، تمام شد و فعلا از نظرات شما دوستان استفاده میکنم، تا به مطالب جدیدی برسیم، و من به منبع جدیدی دسترسی پیدا کنم!

*لطفا از این به بعد هم همراهی و کمکم کنید، تا با هم به نتایج خوبی تو این ایام مبارک برسیم، که به قول معلم مهربونم "اگه تو این روزا چیزی رو که میخواهیم پیدا نکنیم، دیگه پیداش نمیکنیم!" بازهم منتظر نظرات زیبا و آموزنده تون هستم!

*لطفا نظرات مرتبط با موضوع بیشتر بذارید و هرجا سوالی براتون پیش میاد مطرح کنید تا بیشتر استفاده کنم!

*باز هم ممنون....

والتماس دعا......


[ چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, ] [ 11:39 ] [ مهناز ]

جمع بندى

بارى ! آنچه درباره راه رسيدن به معرفت شهودى و محبّت خدا گفتيم در پنج نكته خلاصه مى شود :
1 . توجّه به حضور دائم بنده در محضر حق تعالى؛
2 . اهتمام به حضور قلب در نماز و به پاداشتن نمازِ كامل؛
3 . استمداد از خداوند متعال؛
4 . تمسّك و توسّل به اهل بيت: ؛
5 . خدمت به خلق براى خدا .

[ چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, ] [ 11:38 ] [ مهناز ]

دو شرط اصلى تحقّق نماز كامل

 

نكته قابل توجّه ، اين كه بهره گيرى كامل از آثار و بركات نماز در سير و سلوك الى اللّه ، دو شرط اصلى دارد :

 


الف ـ تمسّك و توسّل به اهل بيت

 

راه توحيد و معرفت و محبّت خداوند متعال ، راهى است بس دشوار و صعب العبور كه طى كردن آن بدون چراغ و راهنما و تمسّك به ولايت و بهره گيرى از شفاعتِ وسايلى كه خداوند متعال براى تقرّب به خود معين فرموده است «يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَـهِدُواْ فِى سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(مائده ، آيه 35) . حديث و ورود از درى كه خداوند متعال براى گام نهادن بر بساط قرب خود مشخص كرده است ، حديث امكان پذير نيست . لذا در زيارت ائمه اهل بيت مى گوييم :
مَن أرادَ اللّه ُ بَدَأَ بِكُم ومَن وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنكُم وَمَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم . حديث
هركه خدا را بخواهد ، از شما مى آغازد و هر كه او را به يگانگى بشناسد ، از
شما پذيرفته است و هركه قصدِ او كند ، به شما روى مى آورد.

بر همين اساس ، امام صادق عليه السلام براى دستيابى به حقيقت نماز و بهره گيرى كامل از اين بهترين وسيله سلوك الى اللّه ، مى فرمايد :
إذا قُمتَ إلَى الصَّلاةِ فَقُل : اللّهُمَّ! إنّي اُقَدِّمُ إلَيكَ مُحَمَّدا صلي الله عليه و آلهبَينَ يَدَي حاجَتي وأتَوَجَّهُ بِهِ إلَيكَ ، فَاجْعَلني بِهِ وَجيها عِندَكَ فِي الدُّنيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ المُقَرَّبينَ ، اِجعَل صَلاَتِي بِهِ مَقبُولَةً ، وَذَنبي بِهِ مَغفُورا ، وَدُعَائي بِهِ مُستَجابا ، إنَّكَ أنتَ الغَفُورُ الرَّحيم.

حديث
هرگاه به نماز ايستادى ، بگو : بارالها! من محمد صلي الله عليه و آلهرا براى برآوردن حاجتم به درگاهت مى آورم و به وسيله او به تو روى مى آورم . پس به سبب او مرا در دنيا و آخرت ، نزدت آبرومند و از مقرّبان قرار ده . نمازم را به سبب او مقبول ، گناهم را آمرزيده و دعايم را مستجاب قرارده كه تويى بخشاينده مهربان .


ب ـ احسان به خلق

 

يكى از شرايط مهم پذيرفته شدن نماز و بهره گيرى از آثار و انوار و بركات آن كه در متون اسلامى بر آن تأكيد شده، زكات است . قرآن كريم در كنار نماز ، مردم را به پرداختن زكات دعوت كرده است . امام رضا(ع) درباره راز اين اقتران مى فرمايد :
إنَّ اللّه َ عز و جلأمَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرُونٌ بِها ثَلاثَةٌ اُخرى : أمَرَ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ، فَمَن صَلّى ولَم يُزَكِّ لَم تُقبَل صَلاتُهُ . حديث
خداوند عز و جلسه چيز را قرين سه چيز ديگر قرار داد : به نماز و زكات فرمان داد . پس هركه نماز بخواند ، امّا زكات نپردازد ، نمازش پذيرفته
نمى شود ... .

نقش پرداخت زكات در بهره گيرى از آثار نماز ، تا آن جاست كه امام صادق عليه السلاممى فرمايد :
لا صَلاةَ لِمَن لا زَكاةَ لَهُ . حديث
هركه زكات نپردازد ، او را نمازى [پذيرفته ]نيست .

زكات در مفهوم عام خود ، شامل تمام حقوق مالى شرعى ، اعم از واجب و مستحب است . در اين باره در حديثى آمده است :
سُئِلَ الصادقُ عليه السلام : «في كَم تَجِبُ الزَّكاةُ مِنَ المالِ؟ فقال عليه السلام : «الزَّكاةَ الظَّاهِرَةَ أم الباطِنَةَ تُريدُ ؟» . قَالَ : «اُريدُهُما جَميعا» . فَقالَ : «أَمَّا الظّاهِرَة فَفي كُلِّ ألفٍ خَمسَةٌ وَعِشرونَ دِرهَما ، وأمَّا الباطِنَةُ فَلا تَستَأثِر عَلى أخيكَ بِما هُوَ أحوَج إلَيكَ مِنكَ» . حديث
كسى از امام صادق عليه السلامپرسيد : حدّ نِصاب مالى در زكات ، چيست؟ امام فرمود : «مقصودت ، زكات ظاهرى است يا باطنى ؟». پرسنده گفت: هر دو را مى پرسم . حضرت فرمود: «زكات ظاهرى، در هر هزار درهمى ، بيست و پنج درهم است ؛ امّا زكات باطنى ، آن است كه آنچه را برادرت بدان نيازمندتر است ، ويژه خود نكنى» .

بر اين اساس ، مى توان گفت كه همه گونه احسان به خلق، براى خدا ، شرط كمالِ بهره گيرى از بركات هر نوع ذكر و در رأس آن ، نماز است .
خدمت به مردم ، تا آن جا در تكامل انسان نقش دارد كه پيامبر خدا ، خدمتگزاران مردم را بهترينِ مردم مى نامد و در اين باره مى فرمايد :
خَيرُ النَّاسِ مَن انتَفَعَ بِهِ النَّاسُ . حديث
بهترين مردم ، كسى است كه مردم از او بهره برند .

و امام على عليه السلاماحسان را در كنار اطاعت خداوند متعال به عنوان فلسفه خلقت انسان ، مطرح مى كند و مى فرمايد :
بِتَقوَى اللّه ِ اُمِرتُم ولِلإِحسانِ وَالطّاعَةِ خُلِقتُم . حديث
به تقواى خدا فرمان يافتيد و براى احسان[ به خلق ]و اطاعت [ از خدا] ، آفريده شديد .

اصولاً همان طور كه امام خمينى فرموده است ،
حديث خدمت به خلق ، در واقع ، خدمت به خدا و عبادت اجتماعى است و هر چه انسان به خلق ، خصوصا مردم محروم ، بيشتر خدمت كند ، به خالق ، نزديك تر مى شود و به بساط انس و قرب و محبّت او بهتر راه مى يابد ، چنان كه در حديث قدسى آمده است :
يا أحمَدُ ! مَحَبَّتي مَحَبَّةُ الفُقَراءِ . حديث
دوستىِ من ، به دوست داشتنِ فقيران است .

[ سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, ] [ 16:11 ] [ مهناز ]

كامل ترين مصداق ذكر

نماز ، كامل ترين مصداق ذكر (ياد خدا) است و آيه شريف «أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى ؛ نماز را براى ياد كردنِ من به پادار» حديث به همين نكته ظريف ، اشارت دارد . نماز اگر با آداب و شرايط آن (بويژه حضور قلب) انجام شود ، در گام اوّل ، دل را از همه زشتى ها و آلودگى ها پاك مى كند ، همان طور كه خداوند سبحان مى فرمايد : «إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنكَرِ ؛ همانا نماز ، از گناه و خطا باز مى دارد» حديث و با پاك شدن از آلودگى ها ، انسان به صفت تقوا متّصف مى گردد و در گام دوم ، انسان را به بساط قرب و انس و محبّت خداوند متعال
مى رساند ، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد :
الصَّلاةُ قُربانُ كُلِّ تَقِيٍّ . حديث
نماز ، نردبان [قُرب ]هر پرهيزگار است .

بنابراين ، نماز ، بهترين وسيله براى خودسازى و سازندگى و ساختن جامعه توحيدى و مبتنى بر محبّت خداست . به همين جهت ، پيامبر خدا ، از آن به عنوان «خَيرُ مَوضُوع (بهترينِ احكام)»
حديث ياد مى كند و امام صادق عليه السلام درباره ارزش نماز و نقش آن در سازندگى انسان مى فرمايد :
ما مِن شَيءٍ بَعدَ المَعرِفَةِ تَعدِلُ هَذِهِ الصَّلاةَ . حديث
پس از شناخت [خدا] ، هيچ چيزى همپايه نماز نيست .

از اين رو ، امام خمينى رحمه الله در وصيّت نامه اخلاقى خود ، پس از آن كه خودخواهى و خودبينى را ريشه همه فتنه ها و گرفتارى هاى بنى آدم مى خواند و جهاد براى قطع اين ريشه را جهاد اكبر مى نامد و پيروزى در اين جهاد را مايه اصلاح همه چيز و همه كس تعريف مى كند ، تأكيد مى نمايد كه راه رسيدن به اين پيروزى (پس از استمداد از خداوند متعال) ، نماز است . متن نوشته امام ، خطاب به فرزندش چنين است :
پسرم! سعى كن كه به اين پيروزى دست يابى ، يا دست كم به بعض مراحل آن . همّت كن و از هواهاى نفسانيه كه حد و حصر ندارد ، بكاه و از خداى متعال ـ جلّ و علا ـ استمداد كن كه بى مدد او ، كسى به جايى نرسد و نماز ، اين معراج عارفان و سفر عاشقان ، راه وصول به اين مقصد است و اگر
توفيق يابى و يابيم به تحقّق يك ركعتِ آن و مشاهده انوار مكنون در آن و اسرار مرموز آن ، ولو به قدر طاقت خويش ، شمّه اى از مقصد و مقصود اولياى خدا را استشمام نموده ايم و دورنمايى از صَلاتِ معراج سيّد انبياى عرفا ـ عليه وعليهم وعلى آله الصلاة والسّلام ـ را مشاهده كرده ايم كه خداوند منّان ، ما و شما را به اين نعمت بزرگ ، منّت نهد !
حديث

[ دو شنبه 16 تير 1393برچسب:, ] [ 9:22 ] [ مهناز ]

دو نكته مهم

در اين جا توجّه به دو نكته مهم ، ضرورى است :
1 . آنچه موجب بروز و ظهور آثار ذكر در تخليه و تجليه قلب و رسيدن به معرفت شهودى و محبّت خداست ، تداوم ذكر است ، چنان كه در بسيارى از متونى كه گذشت ، بدان تصريح شده است . ذكرى كه تداوم ندارد و بر قلبْ غلبه نمى كند ، نمى تواند موجب حركت انسان به سوى كمال مطلق باشد .
فقيه و محدّث بزرگ ، ملاّ محسن فيض كاشانى رحمه الله ، در هجدهمين رهنمود از بيست و پنج رهنمودى كه در رساله زاد السالك در پاسخِ نامه يكى از فُضلاى عصر خويش درباره كيفيت سلوك راه حق ارائه كرده است ، مى فرمايد :
قدرى از اذكار و دعوات را وردِ خود ساختن در اوقات معيّنه ، خصوصا بعد از نمازهاى فريضه .
و اگر تواند كه اكثر اوقات ، زبان را مشغول ذكر حق دارد ـ و اگر چه جوارح
در كارهاى ديگر مصروف باشد ـ ، زهى سعادت !
از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه زبان مبارك ايشان در اكثر اوقات ، تَر بوده است به كلمه طيّبه : «لا إله إلاّ اللّه » ، اگر چيزى مى خورده اند و اگر سخن مى گفته اند و اگر راه مى رفته اند ، إلى غير ذلك .
حديث چه اين ، مُمِدّ و مُعاونى قوى است هر سالك را .
و اگر ذكر قلبى را نيز مُقارنِ ذكر لسانى سازد ، به اندك زمانى فتوح بسيار رو مى دهد .
تا مى تواند ، سعى نمايد كه دم به دم متذكّر حق مى بوده باشد ، تا غافل نشود كه هيچ امرى به اين نمى رسد در سلوك ، و اين ، مددى است قوى در ترك مخالفت حق ـ سبحانه ـ به معاصى .
حديث
2 . حقيقت ذكر ، احساس حضور در محضر حق تعالى است ؛ احساسى كه انسان را به مسئوليت هاى فردى و اجتماعى وادار نمايد . هر قدر اين احساس در انسان تقويت شود ، ذكر ، واقعيّت بيشترى پيدا مى كند و آثار و بركات افزون ترى دارد . تداوم ذكر بدين معنا بسيار دشوار است . در اين باره ، يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه :
قال أبو عبداللّه عليه السلام : ألا اُخبِرُكَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللّه ُ عز و جلعَلى خَلقِهِ [ثَلاثٌ] ؟» ، قُلتُ : «بَلى»؛ قَالَ : «إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ ، و مُواساتُكَ أخاكَ ، و ذِكرُ اللّه ِ في كُل
مَوطِنٍ . أما إنّي لا أقُولُ : سُبحَانَ اللّه ِ وَالحَمدُ للّه ِِ ، ولا إِلهَ إلاَّ اللّه ُ ، وَاللّه ُ أكبَرُ ، وإن كانَ هَذا مِن ذاكَ ، ولكِن ذِكرُ اللّه ِ عز و جلفي كُلِّ مَوطِنٍ إذا هَجَمتَ عَلى طاعَةٍ أو عَلَى مَعصِيَةٍ .
حديث
امام صادق عليه السلام پرسيد : «آيا از سخت ترين چيزهايى كه خداوند عز و جل آنها را واجب كرده [و سه چيز است] ، آگاهت نسازم؟» . گفتم : «چرا» . فرمود : «انصاف تو با ديگران و همدردى ات با برادران و ياد كردن خدا در همه جا . بدان كه منظورم از ياد كردن خدا ، گفتن «سبحان اللّه ، والحمد للّه ، ولا إله إلاّ اللّه ُ ، وَاللّه ُ أكبر» نيست ، گرچه اين نيز ياد خداست ؛ بلكه مقصودم ياد كردن خدا در هرجايى است كه بر اطاعت و يا معصيت او تصميم مى گيرى» .

[ یک شنبه 15 تير 1393برچسب:, ] [ 11:53 ] [ مهناز ]

نقش ياد خدا در سازندگى انسان

در متون دينى اسلام ، نقش ياد خدا در سازندگى انسان ، به تفصيل ، مورد توجّه قرار گرفته است كه براى نمونه ، به سه دسته از آنها اشاره مى كنيم :
دسته اوّل ، متونى كه در آنها نقش ياد خدا در آفت زدايى و سالم سازى قلب ، مورد توجه قرار گرفته است ، مانند اين روايات كه از امام على عليه السلام نقل شده است :
ذِكرُ اللّه ِ مَطرَدَةُ الشَّيطانِ . حديث
ياد خدا ، بيرون كننده شيطان است .
ذِكرُ اللّه ِ رَأسُ مَالِ كُلِّ مُؤمِنٍ و رِبحُهُ السَّلامَةُ مِن الشَّيطانِ .
حديث
ياد خدا ، سرمايه هر مؤمن و سود آن ، سلامتى در برابر شيطان است .
ذِكرُ اللّه ِ دَواء أَعلالِ النُّفُوسِ .
حديث
ياد خدا ، داروى دردهاى جان هاست .
يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ و ذِكرُهُ شِفاءٌ !
حديث
اى آن كه نامش دوا و يادش شفاست! .

دسته دوم ، متونى كه بيان كننده نقش ياد خدا در آرامش دل و شرح صدر ، و نورانيت قلب و فكر ، و ايجاد حيات و حواسّ باطنى ، و رشد و تكامل معنوى است ، مانند گفتار خداوند متعال :
«أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَـئنُّ الْقُلُوبُ» . حديث
آگاه باش كه به ياد خدا ، دل ها استوار مى گردند .

و آنچه از امير مؤمنان نقل شده است :
الذِّكرُ يَشرَحُ الصَّدرَ . حديث
ياد خدا ، دل را گشايش مى دهد .
دَوامُ الذِّكرِ يُنيرُ القَلبَ وَالفِكرَ .
حديث
ياد مداوم خدا ، دل و انديشه را درخشان مى كند .
مَن ذَكَرَ اللّه َ أحيا قَلبَهُ و نَوَّرَ عَقلَهُ و لُبَّهُ .
حديث
آن كه خدا را ياد كند ، ياد خدا ، دلش را زنده مى دارد و عقلش را درخشان مى كند .
إنَّ اللّه َ سُبحانَهُ جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ ، تَسْمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَة ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ ، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعَانَدَةِ .
حديث
خداوند سبحان ، ياد خود را مايه صفاى دل ها قرار داده است ، كه پس از ناشنيدن ، بدان مى شوند ، و در پى ناديدن ، بدان مى بينند و پس از سرپيچى ، بِدان ، پيروى او مى كنند .
مُداوَمَةُ الذِّكرِ قوتُ الأَرواحِ ومِفتاحُ الفَلاحِ .
حديث
تداوم ياد خدا ، نيروى جان ها و كليد رستگارى است .

دسته سوم ، متونى كه انس با خدا ، همنشينى با او و عشق و محبّت او را ثمره ياد خدا مى دانند ، مانند آنچه از پيامبر خدا نقل شده است :
مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّه ِ أحَبَّهُ . حديث
آن كه فراوان ياد خدا كند ، او را دوست خواهد داشت .

و آنچه از امير مؤمنان نقل شده است :
الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ . حديث
ياد خدا ، كليد انس است .
ذِكرُ اللّه ِ قوتُ النُّفوسِ ومُجالَسَةُ المَحبوبِ .
حديث
ياد خدا ، نيروى جان ها و همنشينى با محبوب است .

بر اساس اين متون ، ياد خدا در نخستين گام سلوك به سوى او ، آينه دل را از زنگار اخلاق و اعمال ناشايسته پاك مى كند و در گام دوم ، آمادگى آن را براى انعكاس معارف شهودى تقويت مى نمايد و در گام سوم ، كيمياى عشق و محبّتِ دادار يگانه هستى را به سالك ، اهدا مى نمايد .
با عنايت به اين آثار و بركات عظيم و نقش كليدىِ ياد خدا در سازندگى انسان و جامعه توحيدى است كه قرآن كريم و احاديث اسلامى ، مكرّر بر كثرتِ ذكر ، بلكه تداوم آن ، تأكيد دارند . خداوند سبحان مى فرمايد :
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً» . حديث

اى آنان كه ايمان آورده ايد! خدا را فراوان ياد كنيد و او را سحرگاهان و شامگاهان تسبيح گوييد .
«فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ قِيَـمًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ».
حديث
آن گاه كه نماز را به پايان رسانديد ، ايستاده ، نشسته و بر پهلو ياد خدا كنيد .
امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد :
ما مِن شَيءٍ إلاّ ولَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ إلاّ الذِّكرَ فَلَيسَ لَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ . حديث
هر چيزى را حدّى است كه بدان پايان مى يابد ، جز ذكر (ياد خدا) ، كه حدّى ندارد تا بِدان ، پايان گيرد .

سپس ، اين آيه را برخواند :
«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا» . حديث
اى آنانى كه ايمان آورديد! خداوند را بسيار ياد كنيد .

[ شنبه 14 تير 1393برچسب:, ] [ 11:14 ] [ مهناز ]

رمز خودسازى

در اين جا ، فرصت نقد و بررسى روش علماى اخلاق در مبارزه با خودخواهى و معالجه رذايل اخلاقى و سالم سازى دل از طريق ممارست بر ضدّ آنها نيست .

لذا تنها به بحث و بررسى درباره رهنمود مهم امام على عليه السلام بسنده مى كنيم . ايشان درباره اساسى ترين كارى كه به سالم سازى قلب مى انجامد ، چنين مى فرمايد :
أَصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِكرِ اللّه ِ . حديث
اصل در اصلاح دل ، مشغول داشتن آن به ياد خداست .

اين سخن ، از سخنان درخشان و برجسته امام على عليه السلام است ؛ بلكه از معجزات علمى آن بزرگوار محسوب مى شود . در اين كلام ، امام عليه السلام دقيق ترين درس هاى سالم سازى دل و سير و سلوك الى اللّه را به كسانى كه طالب اين راه هستند ، داده است .
بر اساس اين رهنمود ، ياد خدا رمز خودسازى است . ياد خدا ، در واقع ، انسان را از خودِ حيوانى تهى مى كند و بدين وسيله ، انسان مى تواند خويشتن را از رذايل اخلاقى پاك نمايد و خودِ انسانىِ خويش را بيابد و با اين دريافت ، به معرفت و محبّت خدا برسد كه : «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ ؛
حديث هركس خود را شناخت ، پروردگارش را شناخته است» .

[ جمعه 13 تير 1393برچسب:, ] [ 15:23 ] [ مهناز ]

درمان دنيادوستى

دنيادوستى ، ريشه در بيمارى هاى دل دارد . قلب سليم ، از محبّت دنيا خالى
است . امام صادق عليه السلام در تبيين آيه شريف «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ؛ جز آن كس كه با دلى سليم در پيشگاه الهى حاضر شود»
حديث مى فرمايد :
هُوَ القَلبُ الَّذِي سَلِمَ مِن حُبِّ الدُّنيا . حديث
آن ، دلى است كه از محبّت دنيا فارغ است .

در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه : ريشه بيمارى هاى دل كه سبب محبّت دنيا نيز هست ، چيست ؟
پاسخ اين است كه ريشه بيمارى هاى قلب و سبب همه رذايل اخلاقى ، خودخواهى است. بنا بر اين ، براى درمان اساسى دنيادوستى ، راهى جز مبارزه با خودخواهى وجود ندارد .
امام خمينى رحمه الله در اين باره ، خطاب به فرزندش چنين مى فرمايد :
فرزندم! از خودخواهى و خودبينى به در آى ، كه اين ، ارث شيطان است كه به واسطه خودبينى و خودخواهى ، از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفىّ او ـ جلّ و علا ـ سر باز زد ؛ و بدان كه تمام گرفتارى هاى بنى آدم ، از اين ارث شيطانى است كه اصل اصول فتنه است و شايد آيه شريفه «وَقَـتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُو لِلَّهِ»
حديث در بعضى مراحل آن ، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنه ـ كه شيطان بزرگ و جنود آن است كه در تمام اعماق قلوب انسان ها شاخه و ريشه دارد ـ باشد ؛ و هر كس ، براى رفع فتنه از درون و برون خويش ، بايد مجاهده نمايد و اين جهاد است كه اگر به پيروزى رسيد ، همه چيز و همه كس اصلاح
مى شود .
حديث

[ پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:, ] [ 16:3 ] [ مهناز ]

خطرناك ترين آفات محبّت خدا

دنيا دوستى ، اصل هر گناه ، ريشه هر حجاب و بذر هر يك از موانع خدا دوستى است . از اين رو در باب اوّل از ابواب موانع محبّت خدا ، آن را «خطرناك ترين مانع» حديث براى محبّت خدا ناميده ايم . بر اساس احاديث اين باب ، محبّت خدا ، به هيچ وجه ، قابل جمع با محبّت دنيا نيست و تا ذرّه اى از غبار اين محبّت بر آينه دل ْ باقى باشد ، معرفت و محبّت حقيقى خدا براى انسان ، امكان پذير نيست .
در اين جا اين سؤال ْ پيش مى آيد كه : دنيا چيست؟ و چرا محبّت آن ، با محبّت خدا قابل جمع نيست ؟
دنيا در فرهنگ متون دينى اسلام ، عبارت است از : امكانات مادّى و لذايذ دنيوى ، به شرط آن كه هدف ْ قرار گرفته باشند . اگر برخوردارى از لذايذ مادّى و دنيوى ، مقدمه معنويت و آخرت و رسيدن به قرب الهى باشد ، در فرهنگ اسلام ، «دنيا» محسوب نمى شود . چنين برخوردارى هايى ، نه تنها مانعى براى محبّت خدا نيستند ، بلكه مقدمه آن نيز شمرده مى شوند . امّا همين كاميابى هاى مادّى ، اگر هدف قرار گيرند ، خطرناك ترين آفات معنويت و محبّت خواهند بود :

«مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ ؛ خداوند در درون يك فرد ، دو دل قرار نداده است» . حديث

دلى كه ظرف محبّت دنيا و لبريز از تاريكى هاى معنوى است ، چگونه مى تواند عرش رحمان باشد و نور آسمان ها و زمين را در خود ، جاى دهد ؟ بر همين اساس است كه امام العارفين ، على عليه السلام مى فرمايد :
كَما أنَّ الشَّمسَ وَاللَّيلَ لا يَجتَمِعانِ كَذلِكَ حُبُّ اللّه ِ وحُبُّ الدُّنيا لا يَجتَمِعانِ.
حديث
همان گونه كه خورشيد و شب ، جمع نمى شوند ، خدا دوستى و دنيا دوستى نيز بايد يكديگر جمع نمى شوند.
در اين باب، تفاوتى ميان كاميابى هاى حلال و حرام نيست. كاميابى حلال هم اگر هدف باشد ، تاريكى مى آورد و مانع محبّت حقيقىِ آن نورِ مطلق است . لذا پيامبر خدا به ابوذر فرمود :
لِيَكُن لَكَ فِي كُلِّ شَيءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ حَتَّى الأَكلَ وَالنَّومَ . حديث
در هر چيز بايد نيتى شايسته داشته باشى ؛ حتّى در خور و خواب .

البته ترديدى نيست كه ظلمت كاميابى هاى حرام، بيشتر و بازدارندگى اش افزون تر است.
اجتناب از تمامى اَشكال دنيا دوستى ، بالاترينِ مراتب تقواست كه اگر انسان بدان دست يابد ، به كيمياى محبّت و بالاترين درجات كمالات معنوى دست يافته است . امام باقر عليه السلام درباره اين گروه از متّقين و كسانى كه به اين مرتبه رسيده اند ، مى فرمايد :
قَطَعوا مَحَبَّتَهُم بِمَحَبَّةِ رَبِّهِم.. . ونَظَروا إلَى اللّه ِ ... . حديث
محبّت خويش را [به دنيا ]به خاطر دوستىِ خدا رها كردند و چشم به خدا دوختند ... .

[ چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:, ] [ 14:44 ] [ مهناز ]

 

راه رسيدن به معرفت شهودى

 

راه رسيدن به معرفت شهودى ، تخليه و تجليه قلب است . تخليه قلب ، به معناى پاكسازى آينه دل از زنگار كارهاى ناشايسته و تجليه قلب ، به معناى
صيقلى كردن و صفا دادنِ هر چه بيشتر آن با جلاى كارهاى نيك است .
امام سجاد عليه السلام در دعايى كه ابوحمزه ثُمالى از آن حضرت نقل كرده است ، خطاب به خداوند متعال مى فرمايد:
وأنَّ الرَّاحِلَ إلَيكَ قَرِيبُ المَسافَةِ وأَنَّكَ لاَ تَحجُب عَن خَلقِكَ إلاّ أن تَحجُبَهُمُ الأَعمالُ دُونَكَ .
حديث
آن كه به سوى تو كوچ كرده است، راهش بس نزديك است و تو از خَلقت در حجاب نشده اى، و تنها كردارشان است كه آنان را از تو مى پوشاند .

امام در اين كلام ، تصريح مى كند كه جمالِ جميل حضرت حق عز و جل حجاب ندارد . حجاب ، از ناحيه كارهاى ناشايسته است ، و اگر حجابِ زنگارهاى اعمال ناشايسته از آينه دل زدوده شود ، انسان به معرفت شهودى مى رسد .
با عنايت به اين مقدمه ، به اين نتايج مى رسيم كه :
اولاً تجليه قلب ، راه دوم براى معرفت شهودى محسوب نمى شود ؛ بلكه تخليه و پاكسازى دل از زنگار كارهاى ناشايسته ، براى رسيدن به معرفت شهودى كافى است ؛ گرچه تجليه دل به وسيله كارهاى شايسته ، بر قوّت اين معرفت ، خواهد افزود .
ثانيا حجاب هاى معرفت خدا ، همان موانع محبّت او هستند ؛ زيرا چنان كه دانستيم ، معرفت شهودى خداوند متعال ، با محبّت او همراه است . از اين رو ، كسانى كه با عنصر تقوا حجاب هاى معرفت شهودى را كنار زده اند ، با كيمياى محبّت خدا ، رشته محبّت غير او را گسسته اند . امام باقر عليه السلام
اين گروه را چنين توصيف مى فرمايد :
. . .قَطَعوا مَحَبَّتَهُم بِمَحَبَّةِ رَبِّهِم . . . ونَظَروا إلَى اللّه ِ عز و جلو إلَى مَحَبَّتِهِ بِقُلوبِهِم .
محبّت خويش [به غير خدا ]در راه محبّت پروردگارشان رها كرده ... و با دل هاى خود ، به خداوند عز و جل و محبتش نگريسته اند .
حديث
ثالثا شمارى از عناوينى كه در «عوامل خدا دوستى»
حديث آمد و يا در «اسباب محبوبيت در نزد خدا» حديث مى آيد (مانند : تقوا و توبه) ، اسباب تخليه قلب از زنگارها و تجليه آن نيز محسوب مى شوند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه تفكيك «عوامل خدا دوستى» از «عوامل محبوبيت در نزد خدا» ، به دليل آن است كه دسته اوّل ، عوامل ايجاد محبّت در دل بنده نسبت به خداى تعالى را توضيح مى دهد و دسته دوم ، اسباب محبّت خداوند متعال را نسبت به بنده ؛ ولى به كار بردن هر يك از اين دو دسته عوامل به جاى دسته ديگر ، بلامانع است . مثلاً در متن قرآن و حديث ، توبه ، سبب محبّت خدا به بنده شمرده شده است ؛ ليكن از آن جا كه توبه موجب كنار رفتن حجاب هاى معرفت مى شود ، سبب محبّت بنده به خدا نيز هست ؛ يا معرفت خدا، تقوا و دعا ، جزء اسباب محبّت بنده نسبت به خدا ذكر شده اند ، در صورتى كه موجب محبّت خدا به بنده نيز هستند . همچنين در بحث از بعضى از اين عوامل (مانند «ياد خدا») در حديث ، به اين نكته تصريح شده است كه موجب محبّت خدا به بنده و بنده به خداوند متعال است .
حديث

[ سه شنبه 10 تير 1393برچسب:, ] [ 12:53 ] [ مهناز ]

 

بالاترين درجات محبّت

 

بر اين اساس ، آنان كه معرفتشان نسبت به خداوند متعال ، معرفت شهودى است ، بالاترين درجات عشق و محبّت را نسبت به ذات مقدّس او دارند ، و آنان دو طايفه اند : يكى «ملائكه (فرشتگان)» و ديگرى «اولوا العلم (دانشوران)» ؛ همان گونه كه خداوند سبحان مى فرمايد :
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُو لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلَـئكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ» .
حديث
خداوند ، گواهى مى دهد كه جز او هيچ معبودى نيست ؛ و نيز فرشتگان و دانشوران [ ، گواهى مى دهند] .

امام على عليه السلام درباره شدّت محبّت طايفه اوّل ، يعنى فرشتگان ، نسبت به حضرت حق عز و جل چنين مى فرمايد :
. . . قَدِ استَفرَغَتهُم أشغالُ عِبادَتِهِ و وَصَلَت حَقائِقُ الإِيمانِ بَينَهُم و بَينَ مَعرِفَتِهِ وقَطَعَهُم الإِيقانُ بِهِ إلَى الوَلَهِ إِلَيهِ، و لَم تُجاوِز رَغَباتُهُم ما عِندَهُ إلى ما عِندَ غَيرِهِ،قَد ذاقوا حَلاوَةَ مَعرِفَتِهِ، وشَرِبوا بِالكَأسِ الرَّوِيَّةِ مِن مَحَبَّتِهِ .
حديث
اشتغال به عبادتش ، آنان را از هر چيز ديگر بازداشته است و حقايق ايمان ، آنان را به معرفت پروردگارشان پيوند داده است و يقين به او ، آنان را از ديگران بريده و شيفته او ساخته است و خواسته هايشان از آنچه نزد اوست ، به آنچه نزد ديگرى است ، درنمى گذرد . آنان ، شيرينى معرفتش را چشيده و از جام لبريز محبّتش نوشيده اند .

و لذّت طايفه دوم از معرفت خدا را امام صادق عليه السلام چنين توصيف مى نمايد :
لَو يَعلَمُ النّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفَةِ اللّه ِ عز و جلما مَدّوا أعيُنَهُم إلى ما مَتَّعَ اللّه ُ بِهِ الأَعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا و نَعيمِها ، و كانَت دُنياهُم أقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأَرجُلِهِم ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللّه ِ عز و جلوتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل في رَوضاتِ الجِنّانِ مَعَ أولِياءِ اللّه ِ .
حديث
اگر مردم از فضيلت شناخت خداى عز و جل باخبر مى شدند ، به نعمت ها و خوشى هاى زندگى دنيوى كه خداوند ، دشمنان را از آن برخوردار ساخته است ، چشم نمى دوختند و دنيايشان از آنچه با گام هايشان بر آن پاى مى نهند نيز كمتر مى شد و با نعمت خدا متنعّم مى شدند و از آن لذّت مى بردند ؛ لذّت بردن كسى كه همواره در باغ هاى بهشت ، در كنار اولياى خداست .

[ دو شنبه 9 تير 1393برچسب:, ] [ 12:53 ] [ مهناز ]


انواع معرفت خدا

 

دو نوع معرفت براى انسان نسبت به حضرت حق عز و جل امكان پذير است : اوّل ، معرفت از طريق برهان كه تكيه گاه ايمان است و دوم ، معرفت از طريق شهود كه يقين ناميده مى شود . لذا وقتى مى گوييم : «معرفت خدا ، مبدأ محبّت اوست» ، اين سؤال پيش مى آيد كه : كدام معرفت ؟ معرفت برهانى؟ يا شهودى ، و يا هر دو ؟
پاسخ ، اين است كه : هر دو . هر قدر انسان نسبت به خداوند متعال معرفت پيدا كند ، به همان ميزان ، با زيبايى ها و كمالات او آشنا مى شود و نسبت به او علاقه پيدا مى كند . به همين جهت ، معرفت برهانى هم مى تواند مبدأ محبّت خدا باشد و از اين رو ، وقتى حضرت داوود عليه السلام از خداوند مى پرسد : «كَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ ؟؛ چگونه محبّت تو را در دل مردم ايجاد كنم؟» ، پاسخ مى شنود : «أُذكُر أَيادِىَّ عِنْدَهُم ، فَإِنَّكَ إذا ذَكَرتَ لَهُم ذلِكَ أَحَبّوني؛ نعمت هايم را نزد آنان ياد كن كه با يادآورى آنها، مرا دوست خواهند داشت».
حديث
با اين همه ، ترديدى نيست كه محبّت تامّ و كامل ـ كه از آن به عشق تعبير
مى شود ـ ، جز از طريق معرفت شهودى حاصل نمى گردد . به گفته برخى از اهل معرفت :
تمام مطلب ، اين است كه انسان ، تا معرفت شهودى نسبت به خدا پيدا نكند ، عاشق نمى شود . اگر اين گونه عارف شد ، مى بيند كه همه خوبى ها در خدا جمع است : «ءَآللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ » .
حديث بنا بر اين ، محال است انسان به غير خدا توجّه كند . حديث

[ یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, ] [ 12:38 ] [ مهناز ]


راه خدا دوستى

 

مسئله اصلى ، چگونگىِ به دست آوردن محبّت خداست . رهنمودهاى اهل بيت در اين باره ، در فصل دوم خواهد آمد . خلاصه اين رهنمودها اين است كه اصلى ترين سرچشمه محبّت خدا پس از فضل و رحمتش ، معرفت (شناخت) است . خداوند سبحان ، به فضل و رحمت خود، عشق به خوبى ها و زيبايى ها را در سرشت انسان نهاد و از آن جا كه خود ، جامعِ همه كمالات
و زيبايى هاست ، ممكن نيست كسى حقيقتا او را بشناسد و او را دوست نداشته باشد . از اين رو ، امام مجتبى عليه السلام تأكيد مى فرمايد كه :
مَن عَرَفَ اللّه َ أحَبَّه .
حديث
هركه خدا را بشناسد ، دوستش خواهد داشت .

[ یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, ] [ 12:31 ] [ مهناز ]

 

تحقيقى درباره بنياد محبّت خدا

اسلام كه دينِ همه انبياى راستين و برنامه تكامل انسان است ، ريشه در محبّت خدا دارد . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد :
إنَّ هذَا الإِسلامَ دينُ اللّه ِ الَّذِي اصطَفاهُ لِنَفسِهِ . . . وأقامَ دَعائِمَهُ عَلى مَحَبَّتِهِ .
حديث
اين اسلام ، دين خداوند است كه آن را براى خود برگزيده است و ستون هايش را بر محبّت خويش استوار ساخته است .
اين ، بدان معناست كه خدا دوستى ، اصلى ترين پايه هاى سازندگى فردى و اجتماعى و تكامل مادّى و معنوى انسان است و همه آنچه انبياى الهى براى هدايت جامعه بشر آورده اند ، در صورتى به نتيجه مطلوب مى رسد كه بر اين پايه استوار باشد و انسان تا به كيمياى محبّتِ خدا دست نيابد ، به فلسفه خلقت خود ، دست نخواهد يافت .

امام سجاد عليه السلام در دعاى «مكارم الأخلاق» از صحيفه سجّاديه ، به كيمياگرى محبّت اشاره كرده است ، آن جا كه مى فرمايد :
وَانْهَج لي إلى مَحَبَّتِكَ سَبِيلاً سَهلَةً أكمِل لي بِها خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ .
حديث
به سوى محبّتت ، راهى آسان برايم بگشا كه از طريق آن ، خير دنيا و آخرت را برايم كامل كنى .
بر اين اساس ، هر چه محبّت انسان نسبت به آفريدگار جهان ، بيشتر و قوى تر باشد ، توفيق بيشترى براى رسيدن به راز آفرينش خود و كسب كمالات انسانى دارد . لذا در زيارت نامه هاى رسيده از پيشوايان دين ، اهل بيت پيامبر خدا ـ كه در اوج قلّه انسانيت و شايستگى قرار دارند ، با صفت «التّامّينَ فيمَحَبَّهِ اللّه ِ(كاملان در دوستى خدا)»
حديث مورد خطاب قرارمى گيرند.
فصل اوّل از بخش دوم اين كتاب ، درباره آيات و احاديثى است كه با بيان هاى گوناگون ، اهل ايمان را به تحصيل كيمياى محبّت خدا دعوت مى كنند .

[ یک شنبه 8 تير 1393برچسب:, ] [ 12:27 ] [ مهناز ]

امير المؤمنين عليٌّ عليه‏السلام :
مَن عَرَفَ اللّه‏َ كَمُلَت مَعرِفتُهُ .
امام على عليه‏السلام :
هركه‏ خدا را شناخت ، معرفتش كامل گشت .
غرر الحكم : 7999


خدا شناسي چه ثمراتی دارد؟
رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
مَن عَرَفَ اللّه‏َ وعَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الكَلامِ وبَطنَهُ مِنَ الطَّعامِ ، وعَنّى نَفسَهُ بِالصِّيامِ والقِيام .
پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم :
هر كه خدا را شناخت و به عظمتش پى بُرد ، دهان خويش را از گفتار فروبست و شكمش را از خوراك نگه داشت و با روزه ‏دارى و شب زنده‏ دارى ، خود را رنجور كرد .

[ شنبه 7 تير 1393برچسب:, ] [ 16:53 ] [ مهناز ]

به نام او که گر حکم کند ما همه محکومیم!


******************************
اولی :امسال روزه می گیری؟
دومی :آره اگه خدا بخواد
اولی :منم میگیرم ولی آخه کدوم پزشکی این همه سختی رو برای بدن تایید میکنه؟
دومی :همونی که وقتی همه پزشکا جوابت کردن برات معجزه میکنه
******************************

 

كم كم عطردل انگيز ماه ترين ماه خدا به مشام مي رسد

چند قدمي بيش تا رسيدن به ** شهر الله ** نمانده است

خداوند دراين ماه به همه بارعام مي دهد!

يكي از فراخوان هاي عمومي خداوند دعوت به ضيافت الهي ماه مبارك رمضان است

چقدر مهياي حضور دراين ميهماني ماه ترين ماه خداييم؟!!

چه كنيم سهم ما از اين ماه فقط گرسنگي وتشنگي نباشد؟!!
چه كنيم ميهمان ويژه ي خدا باشيم؟!
 
يكي از مقدمات رفتن به ميهماني شناخت صاحب خانه است واصولا اگر كسي 
صاحب خانه را نشناسد دعوتش را هم نمي پذيرد!
پس اولين شرط استفاده از اين ميهماني معرفت نسبت به خداوند است 
اين سفره رحمت الهي پهن است هركس به تناسب شناخت خويش مي تواند 
متنفع وبهره مند شود.
مقدمه ديگر پاكيزگي وآراستگي است . وفتي كسي به ميهماني دعوت مي شود
بالباس مرتب وسر وروي آراسته حضور پيدا ميكند ، بهترين لباسش را مي پوشد
به استحمام مي رودو ...
براي ميهماني خدا نيز بايد جان ودل از آلودگي شست و بهترين لباس را برتن نمود
وچه لباسي نيكوتر از تقوا؟!!


***************

به نام او که بهترین است
 
سلام برهمه ی دوستان عزیز.
با اجازه معلم عزیز و مهربونم، این متن شون رو کپی کردم تا مقدمه ی شروع بحث ماه رمضانم باشه!
با امید به خدای مهربونم و مدد از خودش و کمک معلم مهربونم میخوام ایام مبارک ماه رمضان رو درباره خداشناسی مطلب بذارم! تا درباره ی بحثی که خیلی وقته دغدغه خودمه به نتیجه برسم!
ازشما دوستان عزیزم هم میخوام که تو این بحث شرکت کنید و نظرات مفیدتون رو برام به یادگار بذارید تا از نظراتتون بهره مند بشم!

لازم به ذکره که من این کار رو با مشورت با معلم مهربونم انجام میدم، و درباره مطالب با ایشون صحبت میکنم، خودم هم اطلاعات کاملی درباره این موضوع ندارم و میخوام یاد بگیرم! بعضی از مطالب هم از طرف معلم نازنینم ارسال میشه و درباره تمامی مطالب ایشون اجازه پاسخگویی به سوالات خوانندگان عزیز رو دارند!
درواقع این وبلاگ تو ایام ماه رمضان دوتا نویسنده داره!
البته تا همین الانم درباره تمام موضوعاتم ایشون صاحب نظر و صدالبته صاحب اختیار بودن!
ایشون حتی اجازه دارن هرمطلبی از وب منو دوست ندارن خودشون حذفش کنن!
و اختیار کامل درباره وب من دارن!
ازهمین جا هم از معلم مهربونم بابت تمام زحماتی که تا الان بهشون دادمو تو این ماه مبارک بیشتر هم میشه تشکر میکنم!
ان شاءالله منم تو ثواب کاراتون شریک باشم


از همین حالا عبادات همه ی دوستان قبول درگاه حق تعالی ان شاءالله
التماس دعای فراوان
 

 

[ شنبه 7 تير 1392برچسب:, ] [ 15:47 ] [ مهناز ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب