متن های زیبا | ||
|
جدیدا زیاد میشنویم که به بچه های این دوره و زمانه میگن گودزیلا نمیدونم چرا؟؟!! من خودم خیلی از این الفاظ و استفاده اونا خوشم نمیاد! اما بچه های این دوره واقعا بچه نیستن!!! من نمیدونم اینا چه موجوداتی هستن؟؟!! چرا انقدر عجیب و غریبن؟؟!! چرا من نمیفهمم اینا رو؟؟!! من خیلی سنم بالاست؟! یا اساسا مشکل چیز دیگه ایه؟؟!! بنا به دلایلی حدود یه هفته است مهمان داریم! دوتا دختر دارن! بزرگه 15 سالشه! و کوچیکه 12 سال! یعنی من که بچه تهرانم تا امروز فکر میکنم دختر پررو و زبان درازی هستم! و اخلاقم بده! اما امروز فهمیدم خیلی هم چشم و گوش بسته و مودب و آرومم!
تو این یه هفته هرکار کردن و هرچی گفتن، گفتم بچه اند و نمیفهمن! اما انگار نمیشه! با این که ذاتا بچه های خوبی هستن اما نمیدونم چرا غیر قابل تحملن! تواین چند روز هرکار کردم که یه جوری باهاشون کنار بیام! اما از هر دری وارد میشم اونا یه مدل دیگه رفتار میکنن! دیروز که مفصل بهشون توپیدم! و کلی دعواشون کردم! وامروز هم که دیگه اصلا کم آوردم به خاطر کاراشون!!!!! امروز قرار بود بریم بیرون که برای این دوتا دختر مانتو بخریم! وقتی داشتیم آماده میشدیم، مادر و دخترها داشتن صحبت میکردن و تقریبا بحث میکردن با هم! دختر کوچیکه که به معنای واقعی کلمه عصبیه! وقتی داشت موهاش رو مرتب میکرد، مامانش گفت موهاتو جمع کن! همین یه جمله و بس! دختره اساسا چشم هاشو بست و دهنش رو باز کرد و....... یعنی من با این همه پررویی هنگ کرده بودم و جلو یه دختربچه 12 ساله کم آوردم!!! فقط خودمو کنترل کردم اون لحظه نزدم تو دهنش!!!! بعد هم که خانم طلبکارانه قهر کرد که من نمیام! و وقتی هم راضی شد و اومد تو کل مسیر برای مامانش قیافه گرفته بود و تا مامانه حرف میزد میگفت با من حرف نزن اعصاب ندارم! خلاصه هر جوری بود رفتیم و برگشتیم!
آخه خدایااااااا!!!!!!؟؟؟
مامان من تو این بیست و اندی سال که ازخدا عمر گرفتم همیشه هر اتفاقی میفته و یه حرفی میزنم بهم میگه کسی رو مسخره نکن، سرخودت میاد!!!! تا حالا مصداقش رو زیاد دیدم، اما این دفه دلم میخواد این جمله رو با آب طلا بنویسم ، قاب طلا بگیرم، بزنم یه جا جلو چشمم که حتی یه لحظه هم یادم نره!!!!!
این مادر فداکار قصه ما، یه دختری رو تو فامیل هنوز هم که هنوزه از تربیتش ایراد میگره! البته واقعا هم تربیتش ایراد داره! اما من فکر میکردم ایشون خودش دوتا دسته گل به معنای واقعی تربیت کرده باشه! با این که فامیل نزدیک هستیم اما یه چند وقتی بود که در این حد بچه هاشو ندیده بودم! اگرم دیدم فقط در حد یه مهمانی معمولی بوده! اما تو این یه هفته متوجه شدم بچه های خودش ازاون دختر هم بدترن! فقط یه کوچولو مودب ترن! دیروز هم سر همین موضوع باهاشون بحث کردم و بهشون گفتم من فکرمیکردم مادرتون دوتا دسته گل تربیت کرده باشه، اما الان کلا تصورم نسبت بهتون تغییر کرد!
الانم هرکار کردم نتونستم ننویسم! باید یه جایی اینا رو میگفتم و یه جا درد دل میکردم! این چیزا خیلی مهم نیست، من دلم میخواد بدونم چرا اینجوری شده؟؟!! چرا بچه های این زمانه اینجوری شدن؟! مامان من بیسواده! اصلا هم تا حالا بهم نگفته این کارو بکن، اون کارو نکن!! فقط از کارها و رفتارش فهمیدم چی خوبه، چی بده! اما الان مادرها صد بار به بچه ها تذکر میدن، اما فایده نداره! گوش که نمیکنن هیچ، سه برابر جواب هم میدن! من هنوزم که هنوزه اگه کاری کنم که مامانم خوشش نیاد، براش فرقی نمیکنه تو چه محیطی باشیم، دعوام میکنه شدید!!! تازه من خودم زبونم خیلی درازه، اما خداییش جلوی این بچه ها کم آوردم!
خودمم یه برادرزاده دارم که امسال میره مدرسه! پسره! اونم یه موجود عجیبیه برای خودش! اصلا باهاش کنار نمیام و همیشه باهم دعوا داریم! البته نه فقط من، کل اعضای خانواده باهاش به مشکل برخوردن! حتی مامانم که بدترین بچه تو بغلش آرومه، بعضی وقتا نمیتونه این یه نفر رو تحمل کنه!!! فقط کافیه یه جمله بهش بگی، مثلا بگی میشه انقدر حرف نزنی؟؟؟!!! ببخشیدا!!! اما دیگه رسما خودت لال میشی با چیزایی که جوابتو میده!!!! یعنی یه وقتایی با این که عمه شم، دلم میخواد خفه ش کنم!!
چرا تو این زمانه با این که پدر و مادرها همه چی برای رفاه بچه هاشون فراهم میکنن، بازم بچه ها اینجوری میشن؟! چرا انقدر بی ادبن؟! چرا پدر و مادرهای امروزی با کلی ادعا و بعضا باسواد، نمیتونن یه دونه بچه رو درست تربیت کنن؟! چرا من دغدغه های بچه های امروزی رو درک نمیکنم؟! چراااااا؟؟؟!!!! چرا انقدر سوال بی جواب دارم من؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!! خدایا! نسل آدم داره به کجا پیش میره؟؟!! خدایا! بچه های ما دیگه چی میشن؟؟!! خداااااااا
دلم فقط این تکه از بهشت رو میخواد..... یا ضامن آهو........
روزی هزار بار دلت راشکسته ام بیخود به انتظار وصالت نشسته ام هربار این تویی که رسیدی و در زدی هربار این منم که در خانه بسته ام هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام
میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
متشکرم معلم مهربونم... شعرهایی که برام ارسال میکنید خیلی زیبااست عزیز... تو وجودت واسه من یه معجزه ست
روزی که، تو اومدی روی زمین
با من باشی دوست دارم تنها باشی دوست دارم امروز روز میلادته هرجا باشی دوست دارم تولدت مبارک
خدای اطلسی ها با تو باشد تولدت مبارک
در بــــــــاغ جهان، دلم گلی می جوید امروز گل سپیــــــــــده ات می روید . . . امروز دلـــــــــم دل ای دل ای میخواند، چون میلاد تو را خـدا مبارک گویـد. تولدت مبارک
مریمم! گل نازم! ان شاءالله هزاران سال عمر با عزت داشته باشی وهمیشه شاد و سلامت باشی باهفتا آسمون پر از گل ياس و ميخک
مریم عزیزم! کاش این متن ها رو ببینی! دلم برات خیلی تنگهههههههه کاش امروز پیشت بودم
فوووووووت ..... فووووووووت .... امروز با شکوهترین روز هستیست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد
گل مریمم! بهترین دوستم!
هرچه که هستی بیا توبه شکستی بیا دوست نظر می کند نیمه شبان خلوت استمظهر هر رافت است عاشق شوریده را دوست نظر می کند ای شده غرق گناه
خواب گران تا به کی…..؟ چاره درد تو را دیده ی تر می کند
هرچه که هستی بیا گرچه که پستی بیا بنده ی شرم گونه را
دوست نظر می کند توبه اثر می کند
سلامتی اون دخترایی که وقتی دوتا لات میبینن عوض لبخند چادرشونو محکم تر میگیرن سلامتی دخترایی که چادرشون خاکی و گلی و خیس میشه ولی از سرشون باز نمیشه سلامتی دخترایی که سرشون بره چادرشون نمیره سلامتی دخترایی که آروم و سنگین قدم بر میدارن که مبادا دل نامحرمی بلرزد سلامتی دخترایی که زیباییشونو عرضه نمیکنن به هرکس و ناکسی سلامتی دخترایی که از هر کس و ناکسی دل نمیبرن سلامتی دخترایی که بهشون میگی امل ولی….
سرشار از فهم و دانایی ان و بازم سکوت میکنن تا مبادا ترک بردارد چینی نازک عفتشون و سلامتی دخترایی که میراث زهرا (س) رو خوب حفظ کردن آری...
من دخترم ! آنقدر زیبا که از دیدنم خسته نمی شوی...
من دخترم! آنقــدر مهربان که ندیده ای... من دخترم! با چشمانـی زیبا و براق من دخترم! اشک هایی دارم به اندازه ی دریا و حرف هایی دارم گاهی بزرگتر از آسمان من دخترم! به شکل ماه و گاهی زیباتر
من دخترم! با قدی بلند و دخترانه من دخترم! همانی که تو بهـش میگی ضعیفه !! من دخترم! مخلوقی عزیز در نگاه پیامبر (ص) من دخترم! همانی که از ترس پسرهایی مثل تو باید مسیر مدرسه تا خانه را بدود .. من دخترم! گاهی وقت ها شماره هایی از تو ... گاهی چشمک هایی از تو آرامشم را گرفت ... من دخترم! فقط به جرم دخــتر بودن ! مرد ایرانی با توأم .. زن ظریفه ! نه ضعیف ... ضعیف مردیه که نمی تونه یک ساعت چشم و دلشو نگه داره من با تو هستم ... نگاه به بدن ظریف و زنانه ام نکن ، اراده کنم می توانم هویت مردانه ات را به آتش بکشم ! سلامتی همشون صلوات
از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند:
شما چطور شصت سال با هم زندگی کردید؟!
گفتند:ما متعلق به نسلی هستیم که وقتی چیزی خراب میشد
تعمیرش میکردیم نه تعویض...
ابوبصیر می گوید: در کوفه بودم،به یکی از بانوان درس قرائت قرآن آموختم.روزی در یک مورد با او شوخی کردم! مدت ها گذشت تا این که در مدینه حضور امام محمدباقر(ع) رسیدم.آن حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود: کسی که در حال خلوت گناه کند،خداوند نظر لطفش را از او برمی گرداند، این چه سخنی بود که به آن زن گفتی؟ از شدت شرم،سرم را پایین انداختم و توبه کردم،سپس امام باقر(ع) فرمود: مراقب باش تکرار نکنی. منبع:کتاب"قصه های دلنشین"__کاظم سعیدپور__نشرجمال مهم نیست که قفل ها دست کیست! مهم این است که کلیدها دست خداست..
إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿عنکبوت،۲۰﴾ قطعا خدا بر هر چيزى تواناست.
خـــــدایـــــــــــا..! هر چنــــد وقـــت یکبــــار به ما یـــــــــاد آوری کن: نامحـــــــــرم نامحـــــــــــــرم اســــــــت... چه در دنیای مجــــــــــــازی... یادمـــــــــان بینــــــــــداز فاطـــــــمــــــــــــه(س) را که از نابینــــا رو می پوشاند...
وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ﴿انعام،۳﴾
و اوست خدا در آسمانها و در زمین، از نهان و آشکار شما با خبر است و بدانچه می کنید آگاه است.
یکی از لذتهایی که همیشه هست:
خداجون کوچیکتیم! بازم شکرت... شکرت....
عاشقم بر لطف وقهرش من به جد ای عجب من عاشق این هردو ضد دربلا هم می چشم لذات او مات اویم، مات اویم ... مات او
این روز ها میشود فهمید
گاهی دلم میخواد یکی ازم اجازه بخواد ؛
که بیاد تو تنهاییم
بغلم کنه و بگه : مگه من مردم
که تنها بمونی ..!!
مَهـــــدی جآن . . .
"پــُل صراط "
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان ( عج ) تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات
یعنی میشه یه روز این تصویر واقعی بشه...؟؟؟؟!!!!
آقامون با همین پرچم بیان...؟؟؟!!!
وما هم در رکابشون باشیم...؟؟؟!!!
برخیز که حجت خدا می آید / رحمت زحریم کبریا می آید از گلشن عسگری گذر کن که سحر / بوی گل نرگس از فضا می آید
ولادت امام زمان(ع) مبارک باد
تصویر خیلی قشنگیه! راست میگه معلم ها تاثیر گذارند! خیلی وقت ها هرچی حرف بزنیم فایده نداره!! اما اگه خودمون به اون حرفمون عمل کنیم و حرفامون فقط شعار نباشه و اعتقادمون باشه، روی دیگران خیلی تاثیر میذاره! معلم مهربون من اینجوری هستن! و همیشه با کارها واعمالشون، به من درس میدن! توکل به خدا وحس کردن خدا همیشه درکنار خودم، به یاد ائمه بودن تو تمام لحظات زندگیمون، انتقاد پذیر بودن، خوش اخلاق بودن، بخشنده بودن، مهربون بودن و....... خیلی چیزهای دیگه که اینجا جا نمیشه رو من از ایشون یاد گرفتم.
برای همین خیلی دوستشون دارم خانم جونم خیلی عزیزید
روی پـــــرده ی کعــبه ؛ این آیه حک شده اســت : نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــيمُ و مـــن . . . " بندگانم را آگاه کن که من بخشندهی مهــــربانم ! "
دکترها جوابش کرده بودند !
فقط یکی می گفت : دارویی برایت می نویسم حتماً جواب می دهد . . . آخه آقا جون .....؟؟؟؟؟!!!!!
هرکس شهید حق شد، همراه با حسین است آری مسیر عشق از، عبـــاس تـــا حسین است در کربـــــلای این عصــــر، سوگنــــد بر ابوالفضل «لبیک یا خامنـــــــه ای لبیک یا حسین است» ***************** خواندیم وصیت شهیدان این بود در توصیه پیــــــر جماران این بود یعنی که فدایـــی ولایت باشیم آری سبب عــــــزت ایران این بود ***************** آغاز زعامت مقام معظم رهبری، امام خامنه ای مبارکباد هم منتظر و طالب مهــدی هستی هم یاور و هم نائب مهدی هستی عمری اگــــر از تــو دم زدیم آقاجان چون راه رسیدن به مهدی هستی ******* عاقبت بــــا لطــف حق دوران مهدی می رسد بلبل خوش نغمه از بستـــان مهدی می رسد می دهد این دل گواهی پیـــر ما سیـــدعلــی پرچم از دست تو بر دستـــان مهدی می رسد
ناراحتی امام
مهدی کروبی پس از پیروزی انقلاب یک عده ازمجروحان هنوز دربیمارستان ها بودند که به آنها آن طور که باید وشاید رسیدگی نمی شد. امام با گزارشاتی که خدمت شان می داریم ازمسائل آنان مطلع می شدند ومرتبا به مرحوم دکتر سامی که وزیر بهداری دولت موقت بود، تذکر می دادند که مشکلات آنها رفع بشود. براثر پیگیری امام تحرکاتی درسطح بیمارستان ها انجام شد ووضع مجروحان قدری بهتر شد. بعد ازمدتی یکی ازمجروحان بیمارستان بانک ملی، شکوائیه ای در یکی از روزنامه ها نوشته و استمداد طلبی کرده بود. وقتی امام این مطلب را در روزنامه خواندند، با ناراحتی بلند شده و فرمودند: «هرطور شده این فرد را پیدا ومشکلش را برطرف کنید.» ازطرف دفتر امام با من تماس گرفتند وگفتند فورا به قم بروم. وقتی خدمت ایشان رسیدم، دیدم خیلی ناراحت هستند وبالحن نگرانی گفتند: «یک مجروحی کمک خواسته گفته مرا اعزام کنید، چرا باید این طور باشد؟! فورا اورا اعزام کنید.» یکی ازاعضای بیت که روزنامه را ازدست امام گرفته بود نقل می کرد: «چهره ی امام ازناراحتی افروخته شده بود که چرا یک مجروح وضعش به این صورت مانده که در روزنامه استمداد می کند که مرا اعزام کنید.» پس ازاین مافورا ترتیب اعزام او را دادیم.
برگرفته از مجموعه کتاب های یاران ناب 1-یاد امام و شهدا خاطراتی از امام خمینی به کوشش: علی اکبری شادی روح امام وشهدا صلوات
دست نوازش علی ثقفی امام تازه به جماران تشریف آورده بودند. اوایل جنگ بود. بین کسانی که برای دیدار امام می آمدند، زن جوانی بود که تازه شوهرش شهید شده بود. یک دختربچه هم همراه اوبود. دختر خیلی بی تاب بود وگریه می کرد، سر وصورت وضعش جوری بود که انگار ازصبح بی تابی کرده وفریاد زده بود. اشک درچشمانش موج می زد. مادرش ناراحت بود و دلش می خواست که به یک نحوی این کودک را خدمت امام برساند، بلکه دست محبت امام کارساز باشد واین کودک پدر از دست داده را سامانی ببخشد. زن می گفت: «من هیچ ناراحت نیستم وخودم مقدمات به جبهه رفتن همسرم را فراهم کردم، اما چه کنم که این بچه آزارم می دهد وفکر می کنم که تنها راه این باشد که امام عنایتی بفرمایند.» به هرحال مقدمات آماده شد وآن بچه ومادرش خدمت امام رسیدند. وقتی بچه را دیدند، ما انتظارمان همین بود که دستی به سرش بکشند و ما او را پیش مادرش برگردانیم، اما امام آن دختر گریان را بغل کردند و روی سنگ های کنار حوض نشستند و دست محبت و نوازش به سر وصورتش کشیدند و اشک هایش را پاک کردند. مدتی با این بچه مشغول بودند، بعد وقتی که بچه آرام شد، اورا رها کردند و ما بچه را به مادرش رساندیم.
برگرفته از مجموعه کتاب های یاران ناب 1-یاد امام و شهدا خاطراتی از امام خمینی به کوشش: علی اکبری شادی روح امام وشهدا صلوات
بنویس از غم آیینه و گل بنویس از سپر سینه و گل بنویس عشق دگرگون شده است چهره آیینه گلگون شده است بنویس از غم هجران بنویس باز از داغ جماران بنویس
او زنده است تا اسلام ناب محمدی (ص) زنده است و او زنده است تا پرچم عظمت اسلام و وحدت مسلمین و نفرت از ظالمین بر افراشته است آری امام خمینی زنده است تا امید زنده است و تا حرکت و نشاط هست و تا جهاد و مبارزه هست
امام به همه فهماند که انسان کامل شدن ، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست.
می فروشی گفت: کالایم می است رونق بازار من ساز و نی است من خمینی دوست دارم چون که او هم خم است و هم می است و هم نی است
ای خمینی ای مسیحای زمان / ای تسلای دل و آرام جان یاد تو ما را چراغ روشن است / عشق تو همواره در جان و تن است . .
می سوخت چو شمع تا سحر در شب مرگ
با آمدنت بهار دل پیدا شد / بلبل به نوا آمد و گلها وا شد
او امام عاشقیهای من است / پیشگام عاشقیهای من است او زِ هَر بندی رهامان کرد و رفت / با خداوند آشنامان کرد و رفت
یارب قـوام راه خمیــنـی مـدام بــاد / جـاویـد رهــبـر ره و خــط قـیام باد هجرامام؛ جان ودل از مومنین شکسـت / بـرجـان آن شکسته دلان صد سلام باد
اماما از فراغت جان ما سوخت ز سوز درد و داغت جان ما سوخت
رحلت جانسوز امام خمینی(ره) تسلیت باد
شب های عملیات سید مهدی مبلغ درچند عملیات بزرگ در قرارگاه مرکزی مسئول تهیه ی گزارش برای حضرت امام بودم. به خصوص در شب های عملیات خبرهای پیشروی و وضعیت جبهه ها را ازطریق دفتر امام به ایشان منتقل می کردیم. معمولا امام در شب های عملیات بیدار بودند. همان طور که رزمنده ها بیدار بودند ودرجبهه ها می جنگیدند، ایشان هم بیدار بودند ومرتب درجریان پیشروی وضعیت عملیات قرار می گرفتند. آقای انصاری می گفت وقتی ما این گزارش ها را خدمت امام می بردیم، ایشان خوشحال شده و سجده ی شکر به جا می آوردند ودعا می کردند. البته بعضی موارد خاص را آقای رضایی شخصا با امام درمیان می گذاشتند وپس از مشورت با امام، نظر وپیام ایشان را به فرماندهان ابلاغ می کردند.
برگرفته از مجموعه کتاب های یاران ناب 1-یاد امام و شهدا خاطراتی از امام خمینی به کوشش: علی اکبری شادی روح امام وشهدا صلوات عشق متقابل غلامعلی رجایی درجریان عملیات فتح المبین با بیت امام تماس گرفتیم وبه خاطر بالا بردن روحیه ی رزمندگان، وقت ملاقاتی را برای فرزندان بسیجی امام تقاضا کردیم. بلافاصله موافقت شد. باقطار، رزمندگان را با همان سر ووضع جنگی وکلاه وپیشانی بندهایی که داشتند، ازمنطقه ی عملیاتی به حسینیه ی جماران رساندیم. قبل ازملاقات، برادر محسن رضایی با اظهار تشکر از عنایت امام، این پیروزی بزرگ را به ایشان ازقول رزمندگان اسلام تبریک گفت و سپس امام شروع به صحبت کرد. درهمان ابتدای صحبت امام به دلیل گریه ی بیش ازحد رزمندگان که ازسرشوق گریه می کردند، صحبت امام مرتب قطع می شد. جوّ ملکوتی و عرفانی خاصی فضای حسینیه را پر کرده بود. امام هم ساکت مانده بود وبه شور وحال فرزندان رزمنده ی خود می نگریست. بعد ازچند دقیقه سخنان خود را ادامه داد وفرمود: «ما افتخار می کنیم که از هوایی استنشاق می کنیم که شما از آن هوا استنشاق می کنید.» تا این جمله که نشانه ی تواضع آن مرد بزرگ در برابررزمندگان اسلام بود، ازلسان مبارک امام بیان شد، تمام کسانی که در حسینیه بودند، گریه ی بلندی را سر دادند. جلسه ی عجیبی یود وهمه ی اینها نشانگر عشق و علاقه ی دوطرفه ی امام ورزمندگان به یکدیگر بود. رزمندگان وقتی می دیدند کسی که به او عشق می ورزند، چنین سخنانی را بیان می کند، دیگر سر از پا نمی شناختند وازعمق جان ضجه می زدند.
برگرفته از مجموعه کتاب های یاران ناب 1-یاد امام و شهدا خاطراتی از امام خمینی به کوشش: علی اکبری شادی روح امام وشهدا صلوات همه درکنار هم حاج سید احمد خمینی یک روز بعدازظهر حدود 7 الی 8 موشک به اطراف جماران اصابت کرد. خدمت امام رفتم و عرض کردم: «اگر یک مرتبه یکی از موشک های ما به کاخ صدام بخورد و صدام طوری بشود ما چقدر خوشحال می شدیم، اگر موشکی به نزدیکی های اینجا بخورد وسقف اینجا پایین بیاید وشما یک طوری بشوید چه؟» امام جواب دادند: « والله قسم، من بین خودم و آن سپاهی که درسه راه بیت است، هیچ امتیاز وفرقی قائل نیستم. اگرمن کشته شوم یا او کشته شودبرایم فرقی نمی کند.» من گفتم: «ما که می دانیم شما این گونه هستید، اما برای مردم فرق می کند.» امام فرمودند: «نه، مردم باید بدانند اگر من دریک جایی بودم که بمب، پاسداران اطراف منزل مرا بکشد ومرا نکشد، دیگر به درد رهبری این مردم نخواهم خورد. من زمانی می توانم به مردم خدمت کنم که زندگی ام مثل مردم باشد. اگرمردم یا این پاسدارن یا کسانی که دراین محل هستند طوری شان بشود، بگذارید به من هم بشود تا مردم بفهمند همه درکنار هم هستیم.» گفتم: «پس تاکی می خواهید اینجا بنشینید؟» به پیشانی مبارک شان اشاره کردند و وفرمودند: «تازمانی که ترکش موشک به اینجا بخورد.»
برگرفته از مجموعه کتاب های یاران ناب 1-یاد امام و شهدا خاطراتی از امام خمینی به کوشش: علی اکبری شادی روح امام وشهدا صلوات
امام زینالعابدین علیه السلام در هر ماه مبارک رمضان گناهان و خطاهای غلامان خود را مینوشت، و در شب آخر ماه همه آنها را یک جا جمع میکرد، و یک یک آنان را به نام، صدا میکرد و میفرمود: فلانی! تو در فلان روز فلان کار را انجام ندادی و فلان خطا را مرتکب شدی؟ اما به تو آزاری نرساندم. همین طور خطاها را به آنان تذکر میداد و همه آنها در برابر آن بزرگوار به اشتباهات و خطاهای خود اقرار میکردند.
باتشکر از معلم مهربون ونازنینم بابت این عیدی ارزشمند... |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |