متن های زیبا | ||
|
نگاه ها هراسان به ابراهیم و آتش بود...
در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت... - چه می کنی؟ - در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم. - ولی حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد. - من شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما این آب را می آورم تا آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟ پاسخ دهم: " هر آن چه را که از توانم بر می آمد!! " * * * * * ابراهیم زمان چون یوسف در چاه غیبت گرفتارست و دوستانش با گناهان و غفلت ها جانش را بر منجنیق آتش می گذارند، او را بر صلیب می کشندو دوستدارانش سرگشته طور سینایند! اما بزودی یوسف از چاه برون خواهد آمد..... .....و مرا خواهند پرسید: و تو چه کردی؟! و خوشا به حال گنجشکان سرفراز! ![]() ![]() السلام علیک یاضامن آهو زایری بارانی ام آقا به دادم می رسی؟
بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی؟
گرچه آهونیستم اما پر از دلتنگی ام!
ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام!
هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی؟
![]()
ای دوست شلمچه را فراموش نکن
شبهای طلایه را فراموش نکن
شیران دلاوری شتابان رفتند
آن منطق پاکشان فراموش نکن
لبیک به ارباب ، شهیدان گفتند
ذکر صلوات را فراموش نکن شهید آوینی : ای شهید! ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود برنشستهای! دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش. امروز برای شهدا وقت نداریم ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم باحضرت شیطان سرمان گرم گناه است ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم چون فرد مهمی شده نفس دغل ما اندازه یک قبله دعا وقت نداریم در کوفه تن ،غیرت ما خانه نشین است بهر سفر کرب و بلا وقت نداریم تقویم گرفتاری ماپر شده از زرد ای سرخ گل لاله تو را وقت نداریم هرچند که خوب است شهیدانه بمیریم خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه میجویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟ هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟ که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟! آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟ بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد. سهراب سپهری برگشت گفت: آخه این چیه سرت کردی ، مثل امل ها !!! مثل اینکه باورت نشده قرن بیست و یکه و شبیه مردم عصر حجر می گردی !!! گفتم: واقعاْ ؟! عصر حجر یعنی کی ؟! گفت:چه مي دونم 14 قرن پيش.
داستان واقعی و آموزنده از رهایی یک دختر از نگاه های ناپاک حضرت علی (ع): زکات زیبایی، عفت و پاکدامنی است
خانوووووووم…. شــماره بدم؟ خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟ خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد. … روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت… شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….! دخترک وارد حیاط امامزاده شد… خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند… دردش گفتنی نبود…!!! رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد… وارد حرم شد و کنار ضریح نشست زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن… چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد… خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!! دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند… به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شــــهر شد… امــــا… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد! احساس امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود! یک لحظه به خود آمد… دید چـــادر امامــزاده را .....
ادامه مطلب
وقتی مشکی مد باشه خوبه
وقتی رنگ مانتو شلوار باشه خوبه
وقتی رنگ عشقه خوبه!
وقتی رنگ کت و شلوار باشه با کلاسه!
وقتی لباس های شب تو مهمونی ها مشکی باشه باکلاسه!
اما
وقتی رنگ چادر من مشکی شد
بد شد!
افسردگی می آورد!
دنبال حدیث و روایت می گردند
که رنگ مشکی مکروهه!
مشکی تا جایی که برای لباس های شما بود خوب بود و باکلاس به ما که رسید بد شد
من و متهم می کنید به افسردگی به دل مردگی
و من توی زندگی دنباله لحظه ای هستم که افسردگی گرفتم به حکم شما!
چرا حجاب را مساوی با افسردگی می دانید!
دوست دارم چادر مد شود
مشکی رنگ عشق باشد
عشق به خدا بدون افسردگی!
چادر
رخت ِ زیبای آسمانی را خواهرم با غروربر سر کن نه خجالت بکش نه غمگین باش چادرت ارزش است باور کن
بوی زهرا و مریم و هاجر از پر ِ چادرت سرازیر است بشکند آن قلم که بنویسد: "دِمُدِه گشت و دست و پا گیر" است توی بال فرشته ها انگار حفظ وقت ِ عبور می آیی کوری ِ چشمهای بی عفت مثل یک کوه نور می آیی حفظ و پوشیده در صدف انگار ارزش و شان خویش میدانی با وقاری و مثل یک خورشید پشت ِ یک ابر ِ تیره میمانی خسته ای از تمام مردم شهر از چه رو این قدر تو غم داری؟ نکند فکر این کنی شاید چیزی از دیگران تو کم داری !! قدمت روی شهپر جبریل هر زمانی که راه می آیی در شب ِ چادرت تو می تابی مثل یک قرص ِ ماه می آیی سمت جریان آبها رفتن هنر هر شناگری باشد تو ولی باز استقامت کن پیش رو جای بهتری باشد پر بکش سمت اوج میدانم که خدا با تو است در همه جا پر بزن چادرت تو را بال است و بدان می برد تو را بالا در زمانی که شان و ارزش جز به دماغ و لباس و ماشین نیست توی چادر بمان و ثابت کن ارزش واقعی زن این نیست ...!!! به نام خدائی که حضرت زهرا(س) را آفرید تا مقام والای زن را به جهانیان نشان دهد درد دل های چادر... |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |