متن های زیبا | ||
|
« خدا ما را دوست دارد » از معلمم شنيدم
صبح روز اول سال
« با محبت جمله سازيد. »
اولي قلم تراشيد:
« من محبت را دوست دارم »
دومي تنور دل بتفتيد:
« مادرم محبت است كلاً »
سومي كه بود دلگير:
« محبت دروغ است »
سبط شاعري هجا كرد:
« از محبت خارها گل مي شود »
يك به يك جُمَل بخوانديم
آخرين نفر ز جا خاست
كودكي يتيم
كمرو
جامه اش دريده بر تن
صورتش لهيده از غم
في المثل
بودنش نبود او بود
جمله را چنين شروع كرد:
« خدا ما را دوست دارد »
ياد دارم بهترين شد
چون معلم گريه مي كرد
و مي گفت: « بچه ها گفتم با محبت جمله سازيد.» نظرات شما عزیزان:
قشنگ بود
پاسخ: ممنونم
چه غم انگیز بود آبجی
پاسخ: چرا انقدر گریه؟؟! نمیخواستم ناراحت بشی! بله همیشه غم وشادی باهم هست دیگه! گل گندم
ساعت21:35---30 ارديبهشت 1393
زیبابود
پاسخ: ممنونم گل گندمم. شهاب الدین
ساعت19:42---30 ارديبهشت 1393
تورادر بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد بساط روزی خود رابه من بسپار رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایم خوب می دانم تو دعوت کن مرا برخود به اشکی … یا خدایی، میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم طلب کن خالق خود را بجو مارا توخواهی یافت که عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم آهسته می گویم خدایی عالمی دارد قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسب های خسته درمیدان تو را دربهترین اوقات آوردم قسم برعصر روشن تکیه کن برمن قسم برروز هنگامی که عالم رابگیرد نور قسم براختران روشن اما دور رهایت من نخواهم کرد بخوان ما را که می گوید که توخواندن نمی دانی ؟ توبگشا لب تو غیر از ما خدای دیگری داری؟ رها کن غیر ما را آشتی کن باخدای خود تو غیر از ما چه می جویی ؟ تو با هر کس به جز با ما چه می گویی ؟ وتوبی من چه داری ؟ هیچ! بگو با ما چه کم داری عزیزم؟ هیچ! هزاران کهکشان و کوه ودریا را و خورشید و گیاه و نور و هستی را برای جلوه ی خود آفریدم من ولی وقتی تو را من آفریدم برخودم احسنت می گفتم توئی زیباتر ازخورشید زیبایم تویی والا ترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت تو ای محبوب تر مهمان دنیایم نمی خوانی چرا ما را؟؟ مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟؟؟ هزاران توبه ات را گرچه بشکستی ببینم من تورا ازدرگهم راندم؟ اگر در روزگار سختی ات خواندی مرا اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی به رویت بنده ی من هیچ آوردم ؟؟ که می ترساندت ازمن ؟ رها کن آن خدای دور آن نا مهربان معبود آن مخلوق خود را این منم پروردگار مهربانت … خالقت اینک صدایم کن مرا به قطره اشکی به پیش آور دو دست خالی خود را با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم غریب این زمین خاکی ام آیا عزیزم حاجتی داری؟ تو ای از ما کنون برگشته … ای اما کلام آشتی را تو نمی دانی؟ ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند؟ بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما اینک وضوئی کن خجالت می کشی از من ؟ بگو جز من کس دیگر نمی فهمد به نجوایی صدایم کن بدان آغوش من باز است برای درک آغوشم شروع کن یک قدم با تو تمام گام های مانده اش با من پاسخ: ممنون بابت شعر قشنگتون. من این شعر رو خیلی دوست دارم!
معلم شمعی است که با آتش محبت دانش ات را بالا می برد
پاسخ: ای معلم! بی انصافی است که تورا به شمع تشبیه کنم! زیرا شمع را میسازند تا بسوزد، اما تو میسوزی تا بسازی! ثنــــای دوست داشتنی
ساعت16:12---30 ارديبهشت 1393
شیشه ها شکستنی ست، زندگی گذشتنیست
این فقط محبت است که همیشه ماندنیست... پاسخ: ازمحبت خارها گل میشود..... ماه بانو
ساعت11:53---30 ارديبهشت 1393
باور کن
ممنون مهربون. خیلی زیبا بود Behnaz
ساعت9:37---30 ارديبهشت 1393
شیعان ما کسانی هستند که در راه ولایت ما به یکدیگر بذل و بخشش می کنند و در راه دوستی ما به یکدیگر محبت دارند و برای زنده کردن فرمان ما، به دیدار هم می روند.
امام محمد باقر (ع) پاسخ: ممنونم خانم معلم مهربون بابت حدیث ونظرات زیباتون. |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |